سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

چه صبح های بدی، ماه زیر آوار است

دل من از  دلتان چقدر بیزار است

 

ومن نگاه می کنم همش ولی تا ته

همین قسمت ما...عزیز انگار است

 

ومن جدا شدم از دستهات حالاکه

دل تمام مردم شهر خوش یار است

 

چقدر فکر می کنی و چه دیر فهمیدی

که سیصدوشصت و چند روز بعدتوکار است

 

دختری که غزل می فروخت دیشب گفت

که ساعتت روی چند... چشم هام تار است

 

آی روزگار برو ،دست رو دلم نگذار که

تمام دلخوشی من همین بار است

 

خدا هنوز می شنود صدام را پس

برو به کار خودت برس که هشیار است


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:57 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

 

 

 

متهم ردیف یک منم که از تو مستم
انجا کنار مرده ها منم که زنده هستم 


جرم من اینه که چشام سایه تو قاب گرفتن
رو پوست شب اسم تو رو خال کوبی کرده دستم

رو پوست شب اسم تو رو خال کوبی کرده دستم


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:56 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

متن ترانه هفته سپید و سیاه از گوگوش 

 

 

شنبه من بد بد
روز عشق سرسری
گریه های بیخودی
خنده بی خبری
صبح یکشنبه میاد
مثل یه قهوه سرد
شکل بی شکل کشیش
بر سر صلیب درد

غیبت عشقه که مارو می کشه
سیل بی رحمه، بهارو می کشه

دفتر دوشنبه های بی کسی
میگه تار موی یارم کم شده
روی روسریش باید خط بکشم
وقتی رخت خونه مون پرچم شده
از سر سه شنبه های موج و کف
هر پناهنده یه قایق می خره
ساحل از شکسته های ما پره
تا بخواهی صدفای بی سره

غیبت عشقه که مارو می کشه
سیل بی رحمه، بهارو می کشه

عصر چارشنبه هنوز
میگه یک بیرق بدوز
بی شناسنامه بسوز
آدم روز به روز
روز پنجشنبه میاد
جوری که نیومده
سرخ سرخ و داغ داغ
مثل یک آتشکده

جمعه از لهجه دریا خیس خیس
میگه قصه دو ماهی بنویس

غیبت عشقه که مارو می کشه
سیل بی رحمه، بهارو می کشه




نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:55 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

متن آهنگ رویای ما از ابی و شادمهر

 

من رؤیایی دارم، رؤیای آزادی
رؤیای یک رقصه بی وقفه از شادی

من رؤیایی دارم، از جنسِ بیداری

رؤیای تسکینِ این دردِ تکراری

دردِ جهانی که از عشق تهی می شه
دردِ درختی که می خشکه از ریشه

دردِ زنایی که محکومِ آزارن
یا بچه هایی که تو چرخه ی کارن

تعبیرِ این رؤیا درمونِ دردامه
درمونِ این دردا تعبیرِ رؤیامه
رؤیای من اینه: دنیای بی کینه
دنیای بی کینه، رؤیای من اینه

من رؤیایی دارم، رؤیای رنگارنگ
رؤیای دنیایی سبز و بدونِ جنگ

دنیایی که بمب و موشک نمی سازه
موشک روی خوابِ کودک نمی ندازه

اون جا دیگه هیچ کس اربابِ مردم نیست
نه سایه ی باطوم، نه تابلوهای ایست

تو دنیای رؤیام زندونا تعطیلن
آدم ها به جرمِ پرسش نمی میرن

تعبیرِ این رؤیا درمونِ دردامه
درمونِ این دردا تعبیرِ رؤیامه


رؤیای من اینه: دنیای بی کینه
دنیای بی کینه، رؤیای من اینه


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:52 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

متن آهنگ پایان دوم از رضا صادقی

یه چیزی مثله یک رویا حقیقت داره و اینجاست

یه حس خوبی از بودن که هم امروزو هم فرداست

ندونستم چی شد اما توی هر لحظه گیر کردم

همیشه قصه سرعت بود ولی انگاری دیر کردم

 

میگن بدجوری دیوونم مگه دیوونه آدم نیست

آخه غم داره می خنده تحمل کردنش کم نیست

چرا دنیا نمی ایسته بیادو همسفر باشم

بگو تا کی باید دنبال رویا در به در باشیم 

 

دیگه تاریخ و تقویم و صدای تیک تیکه ساعت

یه جورایی بهم میگن گذشت از ما بخواب راحت

دیگه حالا با این حالو با این دوتا چشه قرمز

یه جور بی رحم مجبورم

بگم خوبم

بگم جونم

بگم عشقم

خداحافظ

خداحافظ


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:51 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

متن آهنگ فوق العاده زیبای گوگوش به نام اعجاز
 

از کدوم خاطره برگشتی به من ؟

که دوباره از تو رویایی شدم

همه ی دنیا نمیدیدن منو

من کنار تو تماشایی شدم

از کدوم پنجره میتابی به شب ؟

که شبونه با تو خلوت میکنم ؟

من خدا رو هر شب  این ثانیه ها

به تماشای تو دعوت میکنم

تو هوایی که برای یک نفس خودمُ از تو جدا نمیکنم

تو برای من خودِ غرورمی

من غرورمُ رها نمیکنم

*

تا به اعجاز تو تکیه میکنم

شکل آغوش تو میگیره تنم

اون کسی که پیش چشم یک جهان

به رسالت تو تن میده منم

تو هوایی که برای یک نفس

خودمُ از تو جدا نمیکنم

تو برای من خود غرورمی

من غرورمُ رها نمیکنم

 


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:50 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 


دل مویه های شاعری ات را به من بده
آن یک دو بیت آخری ات رابه من بده


محض رضای این دل ایلاتی غریب
آن حالت عشایری ات را به من بده


این گریه های باطنی من برای توست
آن خنده های ظاهری ات را به من بده


دلگیری از مرام و مسلمانی ام ، اگر
پندارهای کافری ات را به من بده


یا از دلم به معجزه پیغمبری بساز
یا آن عصای ساحری ات را به من بده


این کوفیانه همت ما را به هم بریز
آن غیـرت ملایری ات را به من بده


تا چشم آفتاب سپهری ترم کند
سهراب ! شعر آخری ات را به مــن بده


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:47 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

از تمام رمز و رازهای عشق

جز همین سه حرف ساده ی میان تهی

چیز دیگری سرم نمی شود

ولی راستی دلم که میشود

 

مثل همیشه آخر حرفم

و حرف آخرم را

با بغض می خورم

عمری ست لبخند های لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم

 

 

انگار مدتی ست که احساس می کنم

خاکستری تر از دو سال گذشته ام

احساس می کنم که کمی دیر است

 

مردن چقدر حوصله می خواهد

بی انکه در سراسر عمرت یک روز یک نفس

بی حس مرگ زیسته باشی

 

این روزها که جرات دیوانگی کم است

بگذار باز هم به تو برگردم


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:47 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

شبم شبی که تورفتی چه دردآوربود

سیاه روی زمن هم سیاه روتربود


به چشمهای تودرحال گریه می مانست

که از سلاله ی شب های دورودیگربود


فضاچودیده ی من سردوتیره ونمناک

زبرگ ریز هزارانهزار اختر بود


درآن غروب زمین غریب رادیدم

که همچو آب درآوازخودشناور بود


درآن شب آینه ها با ستارگان رفتند

که عصر رجعت تصویر های بی سر بود 

 

 

تمام پنجره ها بسته شددرآنشب چون

(در)از تضاهر(دیوار)ها مکدر بود


گیاه ها همه آرام گریه می کردند

پر ترنم مرغان زاشک و خون تر بود


تورفته بودی وطرح تنت هنوز به جای

به روی گستره ی خوابناک بستر بود


مجال گریه در آن شب نیافتم هرچند

که آن جدائی بیگاه گریه آور بود

 

ربوده ام چه نگاهی زخواب نازکتر

مکیده ام چه لبانی زآب نازکتر


کشیده ام سرزلفی چوآه نیمه شبی

زعطر زلف پریشان خواب نازکتر


فتاده ام به میان ستاره ای که مپرس

ستاره ای به میان از شهاب نازکتر


نهفته پرده ی رلزی دریده ام شب دوش

زپرده ی حرم ماهتاب نازکتر


ظرائف حرکات رجال عشق ببین

نشسته ام به دلی از حباب نازکتر


رسیده بر لب نوذر دومصرع رنگین

زبیت حافظ عالیجناب نازکتر


زبعد خواجه که این بنده از حواشی اوست

کسی نگفته از این شعر ناب نازکتر. 


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:46 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

گل خار و گل خار و گل خار

گره افتاده در کارم دو صد بار

همه گویند بی مایه فطیره

بدون پول چایی کار بی کار

 

گل آهن گل آهن گلاهن

همه مشمول لطف بارگاهن

چه آن کس که کلاهی بر سرش رفت

چه آنانی که بی موی و کلاهن

 

گل خون و گل خون و گل خون

به فریادم برس ای نامسلمان

بیا دردم دوا کن جان مولا

و یا دارم بزن با بند تنبون

 

گل گندم گل گندم گلندم

خجالت می کشم از روی مردم

همه گویند بی پرده شده یار

به مو چه ، مو گنه کردم ؟ نکردم

 

گل پونه گل پونه گلونه

دل وامانده ی مو غرق خونه

به هر کس رو زدم ناکس در اومد

به هر در که زدم دیدم کلونه

 

گل لاله گل لاله گلاله

نمودی خون ما را تو پیاله

چو از چاله به چاه افتادم ای یار

به خود گفتم دو صد رحمت به چاله

 

گل زرد و گل زرد و گل زرد

به که باید بنالم مو در این درد

به هر که رو زدم نارو به مو زد

فغان از هر چه مرد و هر چه نامرد

 

گل سنگ و گل سنگ و گل سنگ

گلویم بهر آب خوش شده تنگ

فلک تا بوده هشت ما گرو بود

کمیت ما همیشه می زده لنگ

 

گل خنده گل خنده گلنده

بگو مردونگی کیلویی چنده

در این دنیای وانفسای فانی

همیشه بوده ام شرمنده بنده

 

گل نار و گل نار و گل نار

فلک با ما نمی سازی تو انگار

چرا با ما سر یاری نداری

تو هم از ما طلبکاری؟  طلبکار؟

 

گل نی ای  گل نی ای گل نی

بگو کی کار ما گل می کنه ، کی

اگر خواهی دل ما نشکنانی

نگو هرگز ،‌ بگو وقت گل نی

 

گل لالا گل لالا گل لا

بگو کی کار ما می گیره بالا

بمو وعده سرخرمن دهی تو

همش فردا ، چه باید کرد حالا؟

 

گل قند و گل قند و گل قند

دموکراسی رو با چی می نویسند

جوابم داد با هر چی دلت خواست

ولی رو قالب یخ جان فرزند

 

گل پرپر گل پرپر گل پر

نمی دونی چه خاکی گشته بر سر

از آونوقتی که منسوخ است آقا

به جایش ای برادر ای برادر

 

گل ناز و گل ناز و گل ناز

بیا تا سفره ی دل رو کنیم واز

ز دنیا و ز مافیهای دونش

من و این شعر یکصد من به یک غاز

 

 

 

دوش مادر زن به من پرخاش کرد

هیکلم با چوب آش و لا ش کرد

 

گفت : ای داماد ، ای آدم نشو

حیف آن دختر که من دادم به تو

 

من نمی دانستم آدم نیستی

لایق لطف دمادم نیستی

 

هر کسی داماد شد در عمر خویش

بی گمان یا خر بود یا گاومیش

 

گفتمش : من اول آدم بوده ام

تاج گل بر فرق عالم بوده ام

 

بعد از روی جوانی خر شدم

پایبند خانه و همسر شدم

 

آدم اول کم کمک خر می شود

بعد از آن ناچار شوهر می شود

 

هر کسی کو زن گرفت از بی غمی

نام او دیگر نباشد آدمی

 

غیر شوی حضرت حوا ، که بود

شوهری «آدم» بر او صدها درود

 

حق تعالی نام او آدم گذاشت

چون که این داماد ، مادر زن نداشت


نوشته شده در جمعه 91/11/20ساعت 1:13 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
قالب : پیچک