زمزمه های یک شب سی ساله
با اینکه می دونم دلت با من یکی نیست * *با اینکه می بینم به رفتن مبتلایی* *با اینکه می دونم کنار من کجایی* *چشمهامو می بندم تو رو یادم بیارم* *من از تمام تو همین رویا رو دارم* *شاید تو هم مثل خودم مجبور باشی* *نزدیکتر میشی که از من دور باشی* *من پشت رد تو به یک بن بست میرم* *من روبروی چشم تو از دست میرم* *چشمهامو میبندم تو رو یادم بیارم* *من تمام تو همین رویا رو دارم* واست بی تابم و بیخوابم و میدونی دلتنگم رگ خواب این دل ، تو دست تو بوده منو حالا نوازش کن من این پایین نشستم سرد و بی روح تو داری می رسی به قله کوه داری هر لحظه از من دور میشی ازم دل می کنی مجبور میشی تا مه راه و نپوشونده نگام کن اگه رو قله سردت شد صدام کن یه رنگ مرده از رنگین کونم من این پایین نمی تونم بمونم خودم گفتم که تلخ روزگارت من و بیرون بریز از کوله بار دلم می مرد راه بغض و سد کرد به خاطر خودت دستات و رد کرد برو بالاتر از اینی که هستی تو بغض هر دوتامون و شکستی با چشم تر اگه تو مه بشینی کسی شاید شبیه من ببینی منم اون که تو رو داده به مهتاب کسی که روت و می پوشونه تو خواب کسی که واسه دنیای تو کم نیست می خوام یادم بره دست خودم نیست تا مه راه رو نپوشونده، نگام کن، اگه رو قله سردت شد، صدام کن، یه رنگ مرده از رنگین کمونم، من این پایین نمی تونم بمونم روان چون چشمه بودم، جذبهات خشکاند و چوبم کرد بنازم آن نگاهت را که درجا میخکوبم کرد شب و روزِ مرا در برزخ یک لحظه جا دادی طلوعم داد لبخند تو و اخمت غروبم کرد کنون از گرد و خاک عشقهای پیش از این پاکم که سیلاب تو از هر رویدادی رُفتوروبم کرد تَنَت تلفیقِ گُنگِ عنصر باد است با آتش نفسهایت شمالی سرد، لبهایت جنوبم کرد دوا؟ جادو؟ نمیدانم، شفا در حرفهایت بود نمیدانم چه در خود داشت اما خوب خوبم کرد! کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه نگاه من مونده به در تا که تو از راه برسی به من برگردون اون روزو که با تو زندگی خوب بود به شوق دیدنت هر دم تو دل بدجوری آشوب بود به من برگدون اون روزو شب و از بینه ما بردار یه کاری کن که برگرده گذشته های بی تکرار که من جا مونده ام انگار تو اون روزهاو لحظه ها با این من آشنا نیستم من انگار مرده ام سالها من رو برگردون از گریه به خنده های بی وقفه وجودم یخ زده از غم غمت طوفانی از برفه به من برگردون احساسی که آرومم کنه بازم و گرنه من بدون تو با دلتنگی نمیسازم میام پیش تو که رفتی حالا که سردو غمگینم تو هم برگردون آغوشت که من محتاج تسکینم به من برگردون حسی که گرفتی از دلم ناگه دارم شک میکنم حتی ما با هم بوده ایم یا نه یه کاری کن من مرده دوباره زنده شم در تو عزیزم کاری سختی نیست فقط یک لحظه پیدا شو آسمون شهرمون خیلی وقته دلتنگه روزی که تو برگردی باز آسمون خوش رنگه اونروز واسه تو آینه میگیره یک مهمونی پاک میشه غبار غم از گلهای شمعدونی روزی که تو برگردی پاییز میره از اینجا تعبیر میشه خواب من حقیقت میشه رویا روزی که تو برگردی گل رفیق گلدونه چشام پر از اشک شوق روز رقص بارونه روز رقص بارونه اونروزی که تو برگردی فاصله یک آغوشه صبری که به سر اومد یک خواب فراموشه اونروزی که تو برگردی هیچ نشونی نیست از غم این حاصل یک رفته برمیگرده به قلبم روزی که تو برگردی پاییز میره از اینجا تعبیر میشه خواب من حقیقت میشه رویا روزی که تو برگردی گل رفیق گلدونه چشام پر از اشک شوق روز رقص بارونه آسمون شهرمون خیلی وقته دلتنگه روزی که تو برگردی باز آسمون خوش رنگه باید واسه دیدن تو خونرو پر از گل کرد این روزارو باید تا اون روز فقط باید تحمل کرد فقط باید تحمل کرد روزی که تو برگردی پاییز میره از اینجا تعبیر میشه خواب من حقیقت میشه رویا روزی که تو برگردی گل رفیق گلدونه چشام پر از اشک شوق روز رقص بارونه روز رقص بارونه روز رقص بارونه روز رقص بارونه
*چشمهامو می بندم که میمونی کنارم*
*چشمهامو می بندم که رویاترو ببینم*
*حرفهای من رویایی ه میدونم اما*
*از تو نمی رنجم تو حق داری نمونی*
*با اینکه میدونم به احساسی که دارم*
*باور کن این ثانیه ها دست خودم نیست*
*حس می کنم این لحظه رو صد بار دیدم*
*چشمهامو میبندم که رویا تو ببینم*
*حرفهای من رویایی ه میدونم اما*
واست میمیرم و درگیرم و با دنیا در جنگم
منو تنها نزار از روزگار با اینکه دل خستم
واست دیوونم و میمونم و تا آخرش هستم
داره میباره بارون و تو نیستی
شده این خونه زندون و تو نیستی
چقدر حسِ بدیه حسِ تنهایی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی
دارم از بین میرم توی این دلتنگی
داره دل میگیره بی تو از بیرنگی
دارم از بین میرم توی این خاموشی
کاش میشد میبردی منو با آغوشی
نمیشه با نبودت ساده سر کرد
نمیشه سالم از این غم گذر کرد
داره میباره بارون و تو نیستی
شده این خونه زندون و تو نیستی
چقدر حسِ بدیه حسِ تنهایی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی
ترک های قلبم، شکست تو بوده
منو با یه لبخند ، به ابرا کشوندی
با یک قطره اشکت ، به آتیش نشوندی
مدارا نکردی ، با دل واپسی هام
نگو که گرفتی ، غم بی کسیمو
با این آرزویی ، که بی تو محاله
یه شب خواب آروم ، فقط یک خیاله
چقدر حیفه این عشق ،همین جورهدر شه
یکی از من و تو ، بره در به در شه
باید سر کنم با ، همین جای خالیت
حالا تو نبودم ، بگو در چه حالی
مدارا نکردی ، با دل واپسی هام
نگو که گرفتی ، غم بی کسیمو
با این آرزویی ، که بی تو محاله
یه شب خواب آروم ، فقط یک خیاله
که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره
که این احساس زیبا هست
منو حالا نوازش کن
همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید
به دنیای تو برگردم
هنوزم میشه عاشق بود
تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش
اگر چه کار سختی است
نبینم این دمه رفتن
تو چشمات غصه می شینه
همه اشکاتو می بوسم
می دونم قسمتم اینه
تو از چشمای من خوندی
که از این زندگی خستم
کنارت اون قدر آرومم
که از مرگم نمی ترسم
تنم سرده ولی انگار
تو دستای تو آتیشه
چشمامو می بندی
و این قصه تموم میشه
هنوزم میشه عاشق بود
تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش
اگر چه دیگه وقتی نیست
نبینم این دمه رفتن
تو چشمات غصه می شینه
همه اشکاتو می بوسم
می دونم قسمتم اینه
خودت می دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم
می دونم یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزاییکه حواسم نیست بگم خیلی دوستت دادم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری
کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه رد پای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حال منو داری می فهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری
شادی رو از سر می گیرم اگه اینجا برسی
پنجره رو وا می ذارم می گن از آسمون میای
مثل یه ماه مهربون شب که بیاد با اون میای
پنجره رو وا می ذارم می گن از آسمون میای
مثل یه ماه مهربون شب که بیاد با اون میای
نگاه من مونده به در تا که تو از راه برسی
شادی رو از سر می گیرم اگه اینجا برسی
چشای من منتظرن تا که تو از در برسی
ترانه هام شروع می شه وقتی که تو سر برسی
یه منتظر یه خسته ام که گم شده نشونم
مثل یه شاپرک بیا بنشین رو بوم خونم
می دونم آخرش میاد یه شب که بارون بزنه
چشم انتظاری سر میاد آخ اگه بارون بزنه
قالب : پیچک |