زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

من و تو توی این دنیا یه درد مشترک داریم

دوتامون خسته ی دردیم، رو قلبامون ترک داریم

من و تو کوه دردیم و یه گوشه زخمی افتادیم

داریم جون میکنیم انگار رو زخمامون نمک داریم

تمومه زندگیمون سوخت، تمومه لحظه هامون مرد

هوای عاشقیمونو هوای بی کسیمون برد

من و تو مال هم بودیم، من و تو جون هم بودیم

خوره افتاد به جونمون، تمومه جونمونو خورد

من و تو توی این دنیا اسیر دست تقدیریم

همش دلهره داریمو با این زندگی درگیریم

نفس که میکشیم انگار دارن شکنجمون میدن

داریم آهسته آهسته تو این تنهایی میمیریم

شدیم مثله یه دیواری که کم کم داره میریزه

هوای خونمون سرده مثل غروبه پاییزه

تقاص چیو ما داریم به کی واسه چی پس میدیم

آخه واسه ما این روزا  چرا اینقدر غم انگیزه

من و تو توی این دنیا یه درد مشترک داریم

دوتامون خسته ی دردیم، رو قلبامون ترک داریم

من و تو کوه دردیم و یه گوشه زخمی افتادیم

داریم جون میکنیم انگار رو زخمامون نمک داریم


نوشته شده در چهارشنبه 92/4/12ساعت 8:49 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

تو دنیای من هیچکسی جز تو نیست

منم با یه خونه یه دونه اتاق

همه صورتم خیسه گریه ست بزار

همین جوری تاریک بمونه اتاق

 

از این خونه لعنتی خسته ام

من افسردم از وقتی عاشق شدم

جای زندگی توی آغوش تو

دارم زندگی میکنم با خودم

 

من حتی واسه درد و دل کردنم

کسی رو ندارم که درکم کنه

من عاشق شدم عاشق اون کسی

که هر لحظه تونست ترکم کنه

 

من عاشق شدم عاشق اون کسی

که اصلا نمیدونه چی میکشم

کسی که به من بی توجه شده

که حتی نمیفهمه دلتنگشم

 

از این خونه ساکت و این اتاق

از اینکه بهش خیلی وابسته ام

از این حس تنهایی لعنتی

از اینکه نفس میکشم خسته ام

 

من حتی واسه درد و دل کردنم

کسی رو ندارم که درکم کنه

من عاشق شدم عاشق اون کسی

که هر لحظه تونست ترکم کنه

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 92/4/12ساعت 8:48 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

دوباره کنج این کافه

نشستم منتها بی تو

دارم تو قهوه ی تلخم

میبینم عکس چشماتو

 

چقدر جای تو خالیه

رو این صندلی چوبی

کنارم نیستی و بی تو

دلم میشه یه آشوبی

 

یه عمری توی این کافه

همه ما رو باهم دیدن

تو نیستی و همه دارن

منو با دست نشون میدن

 

رو میز پشت سر داره

یکی دوستت دارم میگه

دلم میلرزه میبینم

که گل میدن به هم دیگه

 

میفتم یاد روزایی

که تو بودی کنار من

چه زود پاییز شد و گلها

تو دستای تو پژمردن

تو دستای تو پژمردن

 

به جز من توی این کافه

کسی انگاری تنها نیست

بدون تو چه دلگیرم

برام این لحظه زیبا نیست

 

صدای خنده میپیچه

تو مه دود همین کافه

یکی از پشت سر میگه

بی زحمت 2تا نسکافه

 

رو میز پشت سر داره

یکی دوستت دارم میگه

دلم میلرزه میبینم

که گل میدن به هم دیگه

 

میفتم یاد روزایی

که تو بودی کار من

چه زود پاییز شد و گلها

تو دستای تو پژمردن

تو دستای تو پژمردن

تو دستای تو پژمردن


نوشته شده در چهارشنبه 92/4/12ساعت 8:47 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 


هم پرسه کابوس همراه بیراهه 

هم بستر مرگم این آخرین راهه 

 

آلوده ی دردم در حسرت امید 

نفرینیه بغضم دنیایی از تردید

 

من تو هجوم شب تصویری از دودم

در امتحان عمر مردود مردودم

 

هر لحظه میمیرم هرلحظه میمونم

زنده م یا مرده اصلا نمیدونم

 

بازیچه ی بغضم بازیچه ی دردم

یک عمر دنیامو با مرگ حس کردم

 

درها همه بسته با من همه دشمن

کابوس ملموسم اینجا همینم من

 

من تو هجوم شب تصویری از دودم

در امتحان عمر مردود مردودم

 

هر لحظه میمیرم هرلحظه میمونم

زنده م یا مرده اصلا نمیدونم

 

دم رفتنت گرچه میسوختم

نمیخواستم حس کنی سوزمو

نه تنها خودت هیچکس هیچوقت

نمیفهمه احساس اون روزمو            

 

 

گه این اسمش بهاره و قراره

که از تو خبری برام نیاره     

نمیخوامش

 

اگه این اسمش بهاره و قراره

بیشتر از ابرهای اون دوتا چشم من بباره  

     نمیخوامش

 

عیدو بی تو نمیخوام رخت های نو نمیخوام

 سال تحویل که هیچ، دنیا رو بی تو نمیخوام

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 92/4/12ساعت 8:43 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

بابا به جای نان اگر آجر بگیرد 

ضمن تنور تنگدستی گر بگیرد


این جمله در حلقوم طفلی سرخ می?شد 

وقتی که دستی رفته بود انبُر بگیرد


گاهی خدا را جای خرما می?فروشیم 

تا خالی دستانمان را پر بگیرد


گیسو حنایی رفته بازار و گمانم 

گیسو فروشی کرده تا چادر بگیرد


بابا! دلم را پخته?ای، خسته نباشی

بگذار شرم سفره را آجر بگیرد.


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/30ساعت 2:46 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

من هیزمی آماده?ام، کبریت لطفاً 

از چشم کوه افتاده?ام، کبریت لطفاً


آتش که نه، چیزی شبیه چشمهایت 

تا دل به آنها داده?ام کبریت لطفاً


سرما، صنوبر، صاعقه، یک برف سنگین 

تنهایی این جاده?ام، کبریت لطفاً


ما را برای شعله بودن آفریدند 

گفتم که جنگل زاده?ام، کبریت لطفاً


ارّه مرا میز سیاست کرده سایه

من هم که خیلی ساده?ام، کبریت لطفاً


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/30ساعت 2:46 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

خالو! عصا را اژدها خورده? موسی به تور نیل افتاده

دریا خودش یک گله فرعون است? آفت به جان ایل افتاده!

 

باور نکن? دعوای زرگرهاست! اصلا مگر هابیل هم بوده؟

که خون قرمز رنگ او حالا  بر گردن قابیل افتاده

 

فرقی نکرده ماجرا خالو! بازی همان بازی است? گیرم که-

حالا ورق برگشته و چاقو  در دست اسماعیل افتاده

 

ما اشرف مخلوق ها هستیم؟!  رو راست بودن کار سختی نیست

حتما تو هم در آینه گاهی  چشمت به یک گوریل افتاده!

 

***

 

گاهی تصور می کنم گاوم! گاوی که دنیا روی شاخ اوست

یا شاخی ام گنده تر از دنیا? که از دماغ فیل افتاده!

 

یا نه! فقط گوساله ای زرین? یا گاوصندوقی پر از خالی

تابوت بی نعشی که یک عمر است? بر دوش عزراییل افتاده

 

***

 

گاهی تصور می کنم بیلم! بیلی که هم جان می کند هم گور

یا مرد بدبختی که از چشم دنیای هردمبیل افتاده

 

خب مرد وقتی بیل شد? زن هم  یک جورهایی می شود زنبیل

بازار زرگرها تماشایی است  هر گوشه یک زنبیل افتاده!

 

***

 

باور نکن? این ها فقط بازی است? مردی که می گفتند می آید

یا .............................................................................

 

در گوش خر یاسین نخوان خالو! نه? بی خیال یونجه و جو باش

این گله از بس توسری خورده? پاک از قر و قمبیل افتاده!

..


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/30ساعت 2:45 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

به التماس نجیبم بخند حرفی نیست 

شکسته پای شکیبم بخند حرفی نیست


در امتداد جنونم بیا و  رو در رو 

به خنده?های عجیبم بخند حرفی نیست


از آخرین نفس کوچه هم پرم دادند 

به این غروب غریبم بخند حرفی نیست


طلسم اشک مرا با فریب دزدیدند 

تو هم برای فریبم بخند حرفی نیست


من از عبور نگاهی شکستهام، آری 

شکستن است نصیبم بخند حرفی نیست


به حال من پری دل گرفته هم خندید

تو هم بخند حبیبم ـ بخند حرفی نیست

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/30ساعت 2:44 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

دوست دارم شب بارانی را

مثل یک شهر چراغانی را

 

دوست دارم اگر امکان دارد

با تو یک صحبت طولانی را

 

شانه هایی که به آن تکیه کنم

مثل موهات پریشانی را

 

بعد تصمیم بگیرم بروم

بعد احساس پشیمانی را

 

بعد هم بی سر و سامان بشوم

بعد هم بی سر و سامانی را

 

بعد هم حرف دلم را بزنم

پهن کن سفره ی مهمانی را

 

من که کم هستم این قدر چرا

نخورم با تو فراوانی را ؟

 

دوست دارم اگر امکان دارد

همه ی آنچه که می دانی را

 

مثل یک پیرهن پاره درآر

کفر یک عمر مسلمانی را

 

دل به دریا بزن ای کشتی نوح

ترک کن ساحل طوفانی را

 

ترک کن ای پری دریایی

صحبت غول بیابانی را

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/30ساعت 2:43 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

هرچه ای بانو دل من ساده است 

زیرکی های تو فوق العاده است


زیر بازوهای تردم را بگیر 

عشق امشب کار دستم داده است


عشق تا خواهی نخواهی های ما 

مثل سیبی اتفاق افتاده است


هرچه تا امروز دیدی پیچ بود 

هرچه از فردا ببینی جاده است


هرچه از غم نابلد بودم رفیق 

منحنی های تو یادم داده است


منحنی ها راست می گفتند راست 

عشق هذیان های یک آزاده است


گاه یک بادا مبادای بزرگ 

گاه داغی بر سر سجاده است


سیب یک شوخی ست با آدم بله 

یک گناه پیش پا افتاده است


این صدا سوت قطار قسمت است 

یا که نه خط روی خط افتاده است


بیش از این پشت هم اندازی نکن

دل برای باختن آماده است


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/30ساعت 2:38 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
قالب : پیچک