زمزمه های یک شب سی ساله
پلنگ سنگی دروازه های بسته شهرم مینشینم کنار قبری که ... تو از نجابت صدها بهار لبریزی یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام امروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام خوش کرده ام کنارتو دل وا کنم کمی همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام ازحال و روز خودکه بگویم،حکایتی است جــویای حال از قلــم افتاده ها مباش دردی دوا نمی کنــد از متن تشــنه ام در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــم باشد برای بعد اگر حرف دیگری است بده به دست من این بار بیستونها را که این چنین به تو ثابت کنم جنونها را بگو به دفتر تاریخ تا سیاه کند به نام ما همه ی سطرها، ستونها را عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم بسازی از دل مردم کلکسیونها را منم که گاه به ترک تو سخت مجبورم تویی که دوری تو شیشه کرده خونها را میان جاده بدون تو خوب می فهمم نوشتههای غم انگیز کامیونها را ! در خانهی من عصر غمانگیز بدی ست از مهر و محبت شما میترسم بازم دارم بچه میشم مثل قدیمای قدیم کاش می شد یادم برهکوچه های آشتی کنون چه ضیافت غریبی ، من و گیتار و ترانه گوش بده ! ترانه هام ترجمه ی چشمای توست تو ضیافت سکوتم ، تو اگه قدم بذاری می بینی از تو شکستم ، اما تو خبر نداری گوش بده ! ترانه هام ترجمه ی چشمای توست آبجی ! قدِ یه نخود چشماتُ بنداز به دِلم ! بازو رُ نیگا نکن ما لِهِتیم ! آبجی خانوم ! سَنَدِ منگولهدارِ دلمون وَقفِ شُما ! آبجی جون ! دوس ندارم که آبجی جون صدات کنم ! ما که جزغاله شُدیم بَسکه آتیش سوزوندی تو ! سَنَدِ منگولهدارِ دلمون وَقفِ شُما !
مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم
تفاوت های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم
کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم
تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم
تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازههای بسته شهرم
غرق اشکم، شبیه ابری که ...
بیقرارم چو مرغ پَر کنده
رفته از من قرار و صبری که ...
رفتهای؛ جایِ بودنت خالی است
زخم بر سینهی ستبری که ...
آه! آهو! چرا شکار شدی؟
جز به چنگال کُند ببری که ...
کاش میشد که اختیاری بود
مرگ، این ناگزیر جبری که ...
تو کز نجابت صدها بهار لبریزی
چرا به ما که رسیدی همیشه پاییزی؟
ببین! سراغ مرا هیچکس نمیگیرد
مگر که نیمه شبی، غصهای، غمی، چیزی
تو هم که میرسی و با نگاه پُر شورت
نمک به تازه ترین زخم هام می ریزی
خلاصه حسرت این ماند بردلم که شما
بیایی و بروی ، فتنه برنیانگیزی
بخند ! باز شبیه همیشه با طعنه
بگو که: آه! عجب قصهی غمانگیزی
بگو که قصد نداری اذیتم بکنی
بگو که دست خودت نیست تا بپرهیزی
ولی.. . ببین خودمانیم مثل هر دفعه
چرا به قهر، تو از جات برنمیخیزی؟
نشستهای که چه؟ یعنی دلت شکست؟هماین؟
ببینمت... ولی انگار اشک میریزی
عزیز گریه نکن ، من که اولش گفتم:
یک صفحه زندگانی بی روح و کم دوام
ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به کام!
چیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام
جامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام
تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام
در پشت بهارها چه پاییز بدی ست
ثابت شده است عاشقی چیز بدی ست
مثل همون روزی که ما به این محله اومدیم
دوره ی هف سنگ سه قاپ دوره ی شوت یه ضرب و گل
رقص عزیز تیله ها طلوع هف رنگ یه پل
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
تنهاتر از همیشه ام به تو نمیشه راس نگفت
نمیشه این حقیقت رو راحت و بی هراس نگفت
تنها تر از همیشه ام از نفس افتاده ترین
بچه ی بچه ام هنوزم ساده ترین ساده ترین
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
رفتی و بی تو کوچه اون کوچه ی آشنا نشد
بی تو محلمون پر از صدای بچه ها نشد
نها منم که کوچه رو مثل قدیما دوس دارم
منم که چارشنبه سوری فشفشه بیرون میارم
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
صدای قشنگ زنگ دوم نامه رسون
کاش می شد یادم بره اون همه لحظه های ناب
اون تبسم صمیمی ، رو لب عکس تو قاب
کاش می شد یادم بره جای تو اینجا خالیه
نفست هم نفسم نیست ‚ بودنت خیالیه
کاش می شد اما نمیشه ‚ تو همیشه با منی
مثل یه زخم مقدس من رو آتیش می زنی
اونور این استکان ‚ بازم کنارمی ‚ عزیز
استکان بعدی رو با دستای خودت بریز
بی تو دورم از خودم ‚ رو صورتم ماسک منه
من ِ من بی تو فقط ، گاهی به من سر می زنه
گفتی : بر می گردم و چه دلنشین بود این دروغ
رفتی و تنها شدم میون این شهر شلوغ
بی تو تو سفره ی من چیک چیک استکان نموند
بی تو هیچ رهگذری تو کوچه مون غزل نخوند
خودت رو نشون بده تنها برای یک نفس
پای این سفره بشین یه استکان همین و بس
اونور این استکان ‚ بازم کنارمی ‚ عزیز
استکان بعدی رو با دستای خودت بریز
جای تو : یه جای خالی ، شعر من شعر شبانه
هرم خورشیدی چشمات ، من رو آب کرد تموم کرد
لحظه ی ناب پریدن ، با یه دیوار رو به روم کرد
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست
بی تو از زمزمه دورم ، بی تو از ترانه عاری
زخم تو : زخم همیشه ، اینه تنها یادگاری
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست
بیتو من عینهو مثلِ یه سِجِلدِ باطلم !
به چراغِ گُذرِ مستای نصفه شب قسم،
که کتک خوردهی این زمونهی هلاهلم !
کفترام فقط به عشقِ تو میشینن روی بوم !
بومتون لَب به لَبِ با بومِ ما ، خودت بگو،
آخه چی میشه تو هَم بیای بشینی رو به روم ؟
کفترای جَلدمون ارزونیِ سقفِ شُما !
ما زمینْخوردهی اون چشمای عاشقکشتیم !
نمیبینی ما رُ امّا عُمریه دِلخوشتیم !
یه اشاره کن تا حتّا جونمُ فدات کنم !
آخه قربونت بِرَم ! وقتی تو کوچه راه میری،
یه کم آسّهتر برو ! اَمون بده نگات کنم !
کفترِ جَلدتُ از رو پُشتِبوم پَروندی تو !
به خیالت دِلِ کفتربازا کاروونسَراس ؟
نه عزیز ! اینجوری نیس که تو دِلِ ما موندی تو !
کفترای جَلدمون ارزونیِ سقفِ شُما !
ما زمینْخوردهی اون چشمای عاشقکشتیم !
نمیبینی ما رُ امّا عُمریه دِلخوشتیم !
قالب : پیچک |