سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله


از دوستان جدا شدم و با خدا رفیق
یک دم سراغ درد دل ما بیا رفیق


دوری مکن چگونه بگویم که عاشقم
من را بفهم محض رضای خدا رفیق


من شعله ور...تو چرا دور ایستاده ای؟
اینجا غریبه نیست جلوتر بیا رفیق


بر دوش باد می روی و محو می شوی
این گونه تند می روی اما کجا؟ رفیق!


اینک به دست خشم رفیقان قلم شد ست
دستی که می نوشت به دیوار ها...رفیق!


رفتی و یک کلام نگفتی که می روی
این رسم عاشقی ست چنین سرد؟، نا رفیق!


نوشته شده در شنبه 91/8/27ساعت 3:16 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

-

 

 

-دنباله ی نگاه تو .....

باید تو را غربیه ی ساحل نشین نوشت

دریا تو را به سهم خودش اینچنین نوشت

 

آن روز، روز سهم سپیدی خدای شعر

شعر سپید چشم تو را آتشین نوشت

 

با من بگو چقدر بزرگی که کهکشان

دنباله ی نگاه تو را نقطه چین نوشت

 

مردان پا برهنه همه ذوالفقار تو

باید ،تو را فرشته ی مرد آفرین نوشت

 

تنها برای خاطر ما مرد آسمان

نام تو را خدای جهان در زمین نوشت

 

 

 

-در دروغ شهر

 

 

منهای بیتهای پر از ترس و وحشتم

با توست در تمام غزل روی صحبتم

 

پس خوب گوش کن که بگویم برای تو

چیزی نمانده است به پایان فرصتم

 

چندی ست دور مانده ام از اصل خویشتن

از روستا-و اسب-زمین و زراعتم

 

من سالهاست گم شده ام در دروغ شهر

جای تاسف است برای صداقتم

 

منفی ست هر سوال که از عشق می کنم

پاسخ بده به اینهمه احساس مثبتم

 

نه من دگر مزاحم چشمت نمی شوم

این بار هم نگاه خودت کرد دعوتم

 

 


نوشته شده در شنبه 91/8/27ساعت 3:10 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

-

 

 

-دنباله ی نگاه تو .....

باید تو را غربیه ی ساحل نشین نوشت

دریا تو را به سهم خودش اینچنین نوشت

 

آن روز، روز سهم سپیدی خدای شعر

شعر سپید چشم تو را آتشین نوشت

 

با من بگو چقدر بزرگی که کهکشان

دنباله ی نگاه تو را نقطه چین نوشت

 

مردان پا برهنه همه ذوالفقار تو

باید ،تو را فرشته ی مرد آفرین نوشت

 

تنها برای خاطر ما مرد آسمان

نام تو را خدای جهان در زمین نوشت

 

 

 

-در دروغ شهر

 

 

منهای بیتهای پر از ترس و وحشتم

با توست در تمام غزل روی صحبتم

 

پس خوب گوش کن که بگویم برای تو

چیزی نمانده است به پایان فرصتم

 

چندی ست دور مانده ام از اصل خویشتن

از روستا-و اسب-زمین و زراعتم

 

من سالهاست گم شده ام در دروغ شهر

جای تاسف است برای صداقتم

 

منفی ست هر سوال که از عشق می کنم

پاسخ بده به اینهمه احساس مثبتم

 

نه من دگر مزاحم چشمت نمی شوم

این بار هم نگاه خودت کرد دعوتم

 

 


نوشته شده در شنبه 91/8/27ساعت 3:10 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

من اینجا خونمه جایی که یک روز 

دلم هر لحظه اشو صد باره می زد


یه جایی که شباش جای ستاره 

رو سقف خونه مون خمپاره می زد


نشستم روز و شب پای یه حسی 

یه احساسی که بوی ما شدن داد


یه دریا تو دل تو موج می زد 

به من هم جرات دریا شدن داد


همیشه زنده هستی تو دل من 

من آزادیم و از خون تو دارم


نبودی خاک اجدادیم می مرد 

بزار دستام و رو خاکت بزارم


من اینجا خونمه که از ته دل 

در و دیوارشو با خون گرفتم


کسی یادم نداد این عاشقی رو

من این احساس و از مجنون گرفتم


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت 4:11 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

بی اعتمادم کن به همه ی دنیا اینکه با من باش 

کنار من تنها، کنار من تنها، کنار من تنها


از اولین جملت، فهمیده بودم زود
عشق های قبل از تو سوء تفاهم بود


اونقدر می خوامت همه باهات بد شن
با حسرت هر روز از کنار ما رد شن


حالم عوض میشه، حرف تو که باشه
اسم تو بارونه، عطر تو همراشه


اون گوشه از قلبم، که مال هیچکس نیست
کی با تو آروم شد، اصلا مشخص نیست


بی اعتمادم کن به همه ی دنیا اینکه با من باش
کنار من تنها، کنار من تنها، کنار من تنها


از اولین جملت، فهمیده بودم زود
عشق های قبل از تو سوء تفاهم بود


اونقدر می خوامت همه باهات بد شن
با حسرت هر روز از کنار ما رد شن


حالم عوض میشه، حرف تو که باشه
اسم تو بارونه، عطر تو همراشه


اون گوشه از قلبم، که مال هیچکس نیست
کی با تو آروم شد، اصلا مشخص نیست


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت 4:10 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

چرا از هر طرف میرم نشونی از تو پیدا نیست
چرا چشمای خوشرنگت دیگه حتی تو رویا نیست


روزای ساکت و خسته درای کاملا بسته
چرا از هر طرف میرم مسیرم رو به بن بسته


دیگه هیچ اعتباری به نگاه مهربونت نیست
من ازت عاشقی خواستم ولی انگار تو خونت نیست


چه روزایی که از دست رفت چه شبایی نخوابیدم
تو بغض تلخ بیداری فقط خواب تو رو دیدم


چقد این شهر تاریکه چقدر این بغض بی رحمه
کسی درد غریبی رو نمی دونه نمی فهمه


دیگه هیچ اعتباری به نگاه مهربونت نیست
من ازت عاشقی خواستم ولی انگار تو خونت نیست


چه روزایی که از دست رفت چه شبایی نخوابیدم
تو بغض تلخ بیداری فقط خواب تو رو دیدم


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت 4:10 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

نگاهم رو به سمت تو، شبم آیینه ی ماهه
دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه


به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا
من این آرامش محضو، به تو مدیونم این روزا


خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی


بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم


تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم


تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی
نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی


خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی


بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت 4:9 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

درگیر رویای توام

منو دوباره خواب کن

دنیا اگه تنهام گذاشت

تو منو انتخاب کن

دلت از آرزوی من

انگار بی خبر نبود

حتی تو تصمیمای من

چشمات بی اثر نبود

خواستم بهت چیزی نگم

تا با چشام خواهش کنم

درا رو بستم روت تا

احساس آرامش کنم

باور نمی کنم ولی

انگار غرور من شکست

اگه دلت میخواد بری

اصرار من بی فایدست

هر کاری میکنه دلم

تا بغضمو پنهون کنه

چی میتونه فکر تو رو

از سر من بیرون کنه

یا داغ رو دلم بذار

یا که از عشقت کم نکن

تمام تو سهم منه

به کم قانعم نکن

خواستم بهت چیزی نگم

تا با ........


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت 4:8 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )


چشمی اگر به سیب و به حوا نداشتم
آدم نبودم و غم دنیا نداشتم

حالا تو را ندارم و امید مانده است
ای کاش امید داشتنت را نداشتم

با بی کسی گرفته ام انس و کسی دگر
یادم نمانده داشته ام یا نداشتم

ای سرزمین سوخته مانند مهر تو
در آسمان هیچ دلی جا نداشتم

دنیا، بهشت یا چه بگویم چه بوده است
چیزی که هیچ وقت من آن را نداشتم
 




نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت 4:3 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

یک روز بعد از ظهر، بعد از سال های سال،

وقتی که جام سال پر شد بار های بار،

تو لابد از من یاد خواهی کرد - بد یا خوب -

من اشک خواهم ریخت تا آن روز صدها بار

 

آن روز دیگر سال ها مانند دیوارند

تو آن ور دیواری و من این ور دیوار

من در کنارت نیستم وقتی که می خندی

دست تو پیشم نیست هنگامی که من بیمار

چی دارم از تو نازنین! جز چند تار مو؟

چی مانده از تو پیش من جز چند عکس تار؟

هی استکان خالی و هی استکان پر

هی روزهای خالی و سیگار و هی سیگار

 

شاید فراموشم کنی آن روز بعد از ظهر

شاید همان یک روز هم، انگار نه انگار

 

"آن روز بعد از ظهر" تو، بایست شب باشد-

در "شهر من" - این دلقک غم پرور پروار!

آن شب، برای من شبیه خیلی از شب هاست

بغض تمام روزها بر دوش من آوار

 

امشب مرا آیینه هم تنها رها کرده

تنها همین تنهایی ام را می شوم تکرار

 

***********


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت 3:55 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
قالب : پیچک