زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

در جواب نامه ی تو نارفیق از تو نوشتم

از تو که شد با تو آغاز لحظه لحظه سرنوشتم

رفتی اما کردی یادم آخه یار با وفاتم

واسه فهمیدن حرفات منو کم داری فداتم

تنهایی دستای ما با دست هم شد آشنا

با هم تپید قلبای ما از هم شدیم اما جدا

به من بگو آخر چرا ، چرا ؟!

با نگاه مهربونت قفل قلبمو تو بستی

ساز تو تار دلم بود زدی تارمو شکستی

واسه ویرون شدن ما می زدی تیشه دو دستی

باورت نمیشه اما خود تو عهدو شکستی

تنهایی دستای ما با دست هم شد آشنا

با هم تپید قلبهای ما از هم شدیم اما جدا

به من بگو آخر چرا ،چرا ؟!
حالا اینجا تک و تنها پرپر گذشته هاتم

نارفیقانه بریدی ولی من هنوز باهاتم

هر دو مون تنهای تنها هر کدوم یه جای دنیا

جای تو خالی اینجا جای من خالیه اون جا
تنهایی دستای ما
با دست هم شد آشنا
با هم تپید قلبهای ما
از هم شدیم اما جدا
به من بگو آخر چرا ، چرا ؟


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 3:49 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

منو ببخش عزیزم که از تو می گریزم

می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم

از لحظه تولد سفر تقدیر من بود

تنم اسیر جاده دلم اسیر تن بود

یه قصه ی تازه نیست خونه به دوشی من

هراس دل سپردن عذاب دل بریدن

اگه یه دست عاشق یه شب پناه من شد

فردا عذاب جاده شکنجه گاه من شد

لحظه ی رفتنه دستاتو می بوسم

باید برم حتی اگه اونجا بپوسم

منو ببخش منو ببخش که ناگزیرم

باید برم حتی اگه بی تو بمیرم

دریایی از مصیبت پشت سرم گذاشتم

وقتی به تو رسیدم دیگه نفس نداشتم

من مرده بودم اما دوباره جونم دادی

هم گریه ی من شدی عشقو نشونم دادی

اگه یه شب تو عمرم چشمای من آسوده

همون یه خواب کوتاه زیر سقف تو بوده

اگه یه دست عاشق یه شب پناه من شد

فردا عذاب جاده شکنجه گاه من شد

لحظه ی رفتنه دستاتو می بوسم

باید برم حتی اگه اونجا بپوسم

منو ببخش منو ببخش که ناگزیرم

باید برم حتی اگه بی تو بمیرم



نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 3:47 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

زبانم را نمی فهمی

تو خطم را نمی خوانی

چنان بیگانه ای حتی

که نامم را نمی دانی

تو آنقدر گیج و گنگی

در پلیدی های این غربت

که بیداری و قلب عاشق ما را نمی بینی

دل تو رفته در خواب و

خیالت مست این رویا

سراسیمه رهایی در پی

پس کوچه های سرد این دنیا

نگاه خسته ی ما را نمی بینی
شتاب ثانیه ها را نمی بینی

امید و آرزوهای ز هم بگسستهء فردای دنیا را نمی بینی

من از بیگانگی های عجیب و پوچ این ملت ندارم انتظاری

از این ماتم که همچون من تو هم

غربت نشینی و زبانم را نمی فهمی
چنان بیگانه ای حتی
که نامم را نمی دانی

 

 


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 3:46 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

شبی با خیال تو همخونه شد دل

نبودی . ندیدی چه ویرونه شد دل

نبودی . ندیدی پریشونیامو

فقط باد و بارون شنیدن صدامو

غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد

دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد

دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد

نه مرد قلندر . نه آتش پرستم

فقط با خیالت شبا مست مستم

الهی سحر پشت کوهها بمیره

خدا این شبا رو از عاشق نگیره

نه یک شب که هر شب دلم بیقراره

میخواد مثل بارون بباره بباره

شب مرد تنها پر از یاد یاره

پر از گریه تلخ بی اختیاره
شب مرد تنها . شب بی تو مردن

شب غربت و دل به مستی سپردن
شبای جوونی چه بی اعتباره

همه اش بیقراری . همه اش انتظاره

همه اش بیقراری . همه اش انتظاره

نه مرد قلندر . نه آتش پرستم

فقط با خیالت شبا مست مستم

الهی سحر پشت کوهها بمیره

خدا این شبا رو از عاشق نگیره

شبی با خیال تو همخونه شد دل

نبودی . ندیدی چه ویرونه شد دل

نبودی . ندیدی پریشونیامو

فقط باد و بارون شنیدن صدامو
غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد

دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد

دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد

نه مرد قلندر . نه آتش پرستم

فقط با خیالت شبا مست مستم

الهی سحر پشت کوهها بمیره

خدا این شبا رو از عاشق نگیره
غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد

دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد

دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد

دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد

دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد

 


نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 2:51 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

باورم کن باورم کن
باورم کن آنچه هستم
بس که ناباوری دیدم
تو خودم هر بار شکستم

باورم کن خیلی خسته م
از غم ناباوری ها
تو کمک کن تا نباشم
آیه ی دربه دری ها

رگبار تلخ دو رنگی
دشنه زد به تار و پودم
از غم نامردمی ها
مرده ذرات وجودم

دیگه باورم نمی شه
که هنوزم زنده هستم
گر چه می دونم که پاکی
شده باعث شکستم

باورم کن که تو سینه
غم دارم به حجم فریاد
آخه این غم کمی نیست
که صداقت رفته بر باد

زیر این گنبد وحشی
توی این دل نگرونی
تو بیا همسفرم باش
اگه تو بخوای می تونی
تو می تونی تو می تونی



نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 2:51 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

به دنبال تو ام منزل به منزل

پریشان می روم ساحل به ساحل

به خواب دیده ام رویا به رویا

به یادت بوده ام فردا به فردا

پس از تو روح سرگردان موجم

هنوزم تشنه ام دریا به دریا

تو را تنهای تنها می شناسم
تو را هر جای دنیا می شناسم

به دنبال تو ام منزل به منزل

پریشان می روم ساحل به ساحل

به خواب دیده ام رویا به رویا

به یادت بوده ام فردا به فردا

در به در ، در به در تو

بی تو و همسفر تو

هر چه گفتیم تا به امروز
از تصدق سر تو
از همین روز تا به فردا
حتی تا آخر دنیا
هر چه هستم یا که باشم
از تو ام تنهای تنها
خاکم و خاک در تو

سایه ی پشت سر تو

همه ی زندگی من

یک غزل از دفتر تو
به دنبال تو ام منزل به منزل

پریشان می روم ساحل به ساحل

به خواب دیده ام رویا به رویا

به یادت بوده ام فردا به فردا


نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 2:48 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی ،
همه دنیا رو نوشتی ،

دل ما رو بنویس

تو که دستت به نوشتن آشناست

دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی،
همه دنیا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس

بنویس هر چه که ما رو به سر اومد

بد قصه ها گذشت و بدتر اومد

بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم

بنویس از ما که در حال فراریم

توی این پاییز بد فکر بهاریم
دل دریا رو نوشتی ،

همه دنیا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس

دست من خسته شد از بس که نوشتم

پای من آبله زد بس که دویدم

تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن

چرا اونجا که تویی من نرسیدم

تو که از شکنجه زار شب گذشتی

از غبار بی سوار شب گذشتی

تو که عشق و با نگاه تازه دیدی

بادبان به سینه ی دریا کشیدی
دل دریا رو نوشتی ،

همه دنیا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس

بنویس از ما عشقو نشناختیم

حرف خالی زدیم و قافیه باختیم

بگو از ما که تو خونمون غریبیم

لحظه لحظه در فرار و در فریبیم

بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم...



نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 2:46 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

به تو از تو می نویسم

به تو ای همیشه در یاد

ای همیشه از تو زنده

لحظه های رفته بر باد

وقتی که بن بست غربت

سایه سار قفسم بود

زیر رگبار مصیبت

بی کسی تنها کسم بود

وقتی از آزار پاییز

برگ و باغم گریه می کرد

قاصد چشم تو آمد

مژده ی روییدن آورد

به تو نامه می نویسم

ای عزیز رفته از دست

ای که خوشبختی پس از تو

گم شد و به قصه پیوست

ای همیشگی ترین عشق

در حضور حضرت تو

ای که می سوزم سراپا

تا ابد در حسرت تو

به تو نامه می نویسم

نامه ای نوشته بر باد

که به اسم تو رسیدم

قلمم به گریه افتاد

ای تو یارم روزگارم

گفتنی ها با تو دارم
ای تو یارم

از گذشته یادگارم

به تو نامه می نویسم

ای عزیز رفته از دست

ای که خوشبختی پس از تو

گم شد و به قصه پیوست

در گریز ناگزیرم

گریه شد معنای لبخند

ما گذشتیم و شکستیم

پشت سر پلهای پیوند

در عبور از مسلخ تن

عشق ما از ما فنا بود

باید از هم می گذشتیم

برتر از ما عشق ما بود

من هنوز خواب می بینم

که دوره دوره ی وفاست

که اعتبار عشق به جاست

دنیا به کام آدماست

من هنوزم خواب می بینم

من هنوز خواب می بینم

که این خودش غنیمته

برای دیگرون یه خواب

برای من حقیقته
من هنوزم خواب می بینم

سوته دلان یکی یکی تموم شدن

سوته دلی نمونده غیر از خود من

کسی که عشق و غم و فریاد بزنه

حقیقت آدمو فریاد بزنه

هنوز تو قصه های من

رنگ و ریا جا نداره

دروغ نمی گن آدما

دشمنی معنا نداره

هنوز تو قصه های من

هیچ کسی تنها نمیشه

کسی به جرم عاشقی

خسته وتنها نمی شه

هنوز تو ی دنیای من

هر آدمی یه عالمه

گل و نمی فروشن به هم

گل مثل قلب آدمه

سوته دلان یکی یکی تموم شدن

سوته دلی نمونده غیر از خود من

کسی که عشق و غم و فریاد بزنه

حقیقت آدمو فریاد بزنه


نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 2:45 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )


تازه شو تازه مثل همین ترانه

فکر جنگل باش اگه باغ تو سوخته

فکر شاعر گرسنه باش همونکه

حتی یک غزل به شیطون نفروخته

فکر نو کردن شب باشو سپیده

فکر دستی باش که دنبال کلیده

فکر دستی که رو چهل ستون ابری

دوباره خورشید بی حجاب کشیده

فکر من باش که هنوز مثل قدیمم

با همون رفاقت و همون سخاوت

با همون دل ، دل نبضی که همیشه

برای تو میزنه تا بی نهایت
اگه سقفمون شکسته میتونیم از نو بسازیم

میتونیم به هم صدائی به یکی شدن بنازیم
ای بنازم عاشقا رو

که هنوز طلایه دارن

که هنوز حافظ شعرن

همه از جنس بهارن

نگو قحط نور اینجا

عاشقامون خود نورن

برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن

نگو قحط نور اینجا

عاشقامون خود نورن

برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن
گریرو به خنده بفروش

که خراب خنده هاتم

باز بخون مثل قدیما که هوادار صداتم

روز نو ارزونی تو

رخت و بخت و تخت تازه

دست تو هنوز میتونه روزگاری نو بسازه

نگو قحط نور اینجا

عاشقامون خود نورن

برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن

نگو قحط نور اینجا

عاشقامون خود نورن

برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن


نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 2:43 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

دست تو یاس نوازش در سحرگاه بهاری

ای همه آرامش از تو در سرانگشتت چه داری

دست تو یاس نوازش در سحرگاه بهاریای همه آرامش از تو در سرانگشتت چه داری
در کتاب قصه ی من معنی هر دل سپردن

خودشکستن بود و مردن در غم خود سوگواری

ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم

ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم

من چه بودم نقش باطل قایقی گم کرده ساحل

با هزاران زخم بر دل از عزیزان یا نگاری

بی نیاز از هر نیازی بی خبر از حیله سازی

با گناه پاکبازی باختن در هر قماری

ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم

ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم

من چه بودم شعله ی درد قصه ی خاکستر سرد

زخمی دنیای نامرد قصه ی چشم انتظاری

با من ویرانه از درد دست تو اما چه ها کرد

ای که با معنای دیگر عشق را آموزگاری

ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم

ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم

ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم

ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم



نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 2:41 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
قالب : پیچک