زمزمه های یک شب سی ساله
از تو که شد با تو آغاز لحظه لحظه سرنوشتم رفتی اما کردی یادم آخه یار با وفاتم واسه فهمیدن حرفات منو کم داری فداتم تنهایی دستای ما با دست هم شد آشنا با هم تپید قلبای ما از هم شدیم اما جدا به من بگو آخر چرا ، چرا ؟! با نگاه مهربونت قفل قلبمو تو بستی ساز تو تار دلم بود زدی تارمو شکستی واسه ویرون شدن ما می زدی تیشه دو دستی باورت نمیشه اما خود تو عهدو شکستی تنهایی دستای ما با دست هم شد آشنا با هم تپید قلبهای ما از هم شدیم اما جدا به من بگو آخر چرا ،چرا ؟! نارفیقانه بریدی ولی من هنوز باهاتم هر دو مون تنهای تنها هر کدوم یه جای دنیا جای تو خالی اینجا جای من خالیه اون جا منو ببخش عزیزم که از تو می گریزم می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم از لحظه تولد سفر تقدیر من بود تنم اسیر جاده دلم اسیر تن بود هراس دل سپردن عذاب دل بریدن اگه یه دست عاشق یه شب پناه من شد فردا عذاب جاده شکنجه گاه من شد باید برم حتی اگه اونجا بپوسم منو ببخش منو ببخش که ناگزیرم باید برم حتی اگه بی تو بمیرم وقتی به تو رسیدم دیگه نفس نداشتم من مرده بودم اما دوباره جونم دادی هم گریه ی من شدی عشقو نشونم دادی همون یه خواب کوتاه زیر سقف تو بوده اگه یه دست عاشق یه شب پناه من شد فردا عذاب جاده شکنجه گاه من شد باید برم حتی اگه اونجا بپوسم منو ببخش منو ببخش که ناگزیرم باید برم حتی اگه بی تو بمیرم تو خطم را نمی خوانی چنان بیگانه ای حتی که نامم را نمی دانی تو آنقدر گیج و گنگی در پلیدی های این غربت که بیداری و قلب عاشق ما را نمی بینی دل تو رفته در خواب و خیالت مست این رویا سراسیمه رهایی در پی پس کوچه های سرد این دنیا نگاه خسته ی ما را نمی بینی امید و آرزوهای ز هم بگسستهء فردای دنیا را نمی بینی من از بیگانگی های عجیب و پوچ این ملت ندارم انتظاری از این ماتم که همچون من تو هم غربت نشینی و زبانم را نمی فهمی نبودی . ندیدی چه ویرونه شد دل نبودی . ندیدی پریشونیامو فقط باد و بارون شنیدن صدامو غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد نه مرد قلندر . نه آتش پرستم فقط با خیالت شبا مست مستم الهی سحر پشت کوهها بمیره خدا این شبا رو از عاشق نگیره نه یک شب که هر شب دلم بیقراره میخواد مثل بارون بباره بباره شب مرد تنها پر از یاد یاره پر از گریه تلخ بی اختیاره شب غربت و دل به مستی سپردن همه اش بیقراری . همه اش انتظاره همه اش بیقراری . همه اش انتظاره نه مرد قلندر . نه آتش پرستم فقط با خیالت شبا مست مستم الهی سحر پشت کوهها بمیره خدا این شبا رو از عاشق نگیره شبی با خیال تو همخونه شد دل نبودی . ندیدی چه ویرونه شد دل نبودی . ندیدی پریشونیامو فقط باد و بارون شنیدن صدامو دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد نه مرد قلندر . نه آتش پرستم فقط با خیالت شبا مست مستم الهی سحر پشت کوهها بمیره خدا این شبا رو از عاشق نگیره دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد باورم کن باورم کن پریشان می روم ساحل به ساحل به خواب دیده ام رویا به رویا به یادت بوده ام فردا به فردا پس از تو روح سرگردان موجم هنوزم تشنه ام دریا به دریا تو را تنهای تنها می شناسم به دنبال تو ام منزل به منزل پریشان می روم ساحل به ساحل به خواب دیده ام رویا به رویا به یادت بوده ام فردا به فردا بی تو و همسفر تو هر چه گفتیم تا به امروز سایه ی پشت سر تو همه ی زندگی من یک غزل از دفتر تو پریشان می روم ساحل به ساحل به خواب دیده ام رویا به رویا به یادت بوده ام فردا به فردا تو که دستت به نوشتن آشناست دل ما رو بنویس دلت از جنس دل خسته ی ماست بد قصه ها گذشت و بدتر اومد بگو از ما که به زندگی دچاریم لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم بنویس از ما که در حال فراریم توی این پاییز بد فکر بهاریم همه دنیا رو نوشتی ، پای من آبله زد بس که دویدم تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن چرا اونجا که تویی من نرسیدم تو که از شکنجه زار شب گذشتی از غبار بی سوار شب گذشتی تو که عشق و با نگاه تازه دیدی بادبان به سینه ی دریا کشیدی همه دنیا رو نوشتی ، حرف خالی زدیم و قافیه باختیم بگو از ما که تو خونمون غریبیم لحظه لحظه در فرار و در فریبیم بگو از ما که به زندگی دچاریم لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم... به تو از تو می نویسم به تو ای همیشه در یاد ای همیشه از تو زنده لحظه های رفته بر باد سایه سار قفسم بود زیر رگبار مصیبت بی کسی تنها کسم بود برگ و باغم گریه می کرد قاصد چشم تو آمد مژده ی روییدن آورد ای عزیز رفته از دست ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست در حضور حضرت تو ای که می سوزم سراپا تا ابد در حسرت تو نامه ای نوشته بر باد که به اسم تو رسیدم قلمم به گریه افتاد گفتنی ها با تو دارم از گذشته یادگارم ای عزیز رفته از دست ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست گریه شد معنای لبخند ما گذشتیم و شکستیم پشت سر پلهای پیوند عشق ما از ما فنا بود باید از هم می گذشتیم برتر از ما عشق ما بود که دوره دوره ی وفاست که اعتبار عشق به جاست دنیا به کام آدماست من هنوزم خواب می بینم که این خودش غنیمته برای دیگرون یه خواب برای من حقیقته سوته دلی نمونده غیر از خود من کسی که عشق و غم و فریاد بزنه حقیقت آدمو فریاد بزنه رنگ و ریا جا نداره دروغ نمی گن آدما دشمنی معنا نداره هیچ کسی تنها نمیشه کسی به جرم عاشقی خسته وتنها نمی شه هر آدمی یه عالمه گل و نمی فروشن به هم گل مثل قلب آدمه سوته دلی نمونده غیر از خود من کسی که عشق و غم و فریاد بزنه حقیقت آدمو فریاد بزنه فکر جنگل باش اگه باغ تو سوخته فکر شاعر گرسنه باش همونکه حتی یک غزل به شیطون نفروخته فکر نو کردن شب باشو سپیده فکر دستی باش که دنبال کلیده فکر دستی که رو چهل ستون ابری دوباره خورشید بی حجاب کشیده فکر من باش که هنوز مثل قدیمم با همون رفاقت و همون سخاوت با همون دل ، دل نبضی که همیشه برای تو میزنه تا بی نهایت میتونیم به هم صدائی به یکی شدن بنازیم که هنوز طلایه دارن که هنوز حافظ شعرن همه از جنس بهارن نگو قحط نور اینجا عاشقامون خود نورن برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن نگو قحط نور اینجا عاشقامون خود نورن برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن که خراب خنده هاتم باز بخون مثل قدیما که هوادار صداتم روز نو ارزونی تو رخت و بخت و تخت تازه دست تو هنوز میتونه روزگاری نو بسازه نگو قحط نور اینجا عاشقامون خود نورن برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن نگو قحط نور اینجا عاشقامون خود نورن برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن دست تو یاس نوازش در سحرگاه بهاری ای همه آرامش از تو در سرانگشتت چه داری دست تو یاس نوازش در سحرگاه بهاریای همه آرامش از تو در سرانگشتت چه داری خودشکستن بود و مردن در غم خود سوگواری ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم من چه بودم نقش باطل قایقی گم کرده ساحل با هزاران زخم بر دل از عزیزان یا نگاری بی نیاز از هر نیازی بی خبر از حیله سازی با گناه پاکبازی باختن در هر قماری ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم من چه بودم شعله ی درد قصه ی خاکستر سرد زخمی دنیای نامرد قصه ی چشم انتظاری با من ویرانه از درد دست تو اما چه ها کرد ای که با معنای دیگر عشق را آموزگاری ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم
در جواب نامه ی تو نارفیق از تو نوشتم
حالا اینجا تک و تنها پرپر گذشته هاتم
تنهایی دستای ما
با دست هم شد آشنا
با هم تپید قلبهای ما
از هم شدیم اما جدا
به من بگو آخر چرا ، چرا ؟
یه قصه ی تازه نیست خونه به دوشی من
لحظه ی رفتنه دستاتو می بوسم
دریایی از مصیبت پشت سرم گذاشتم
اگه یه شب تو عمرم چشمای من آسوده
لحظه ی رفتنه دستاتو می بوسم
زبانم را نمی فهمی
شتاب ثانیه ها را نمی بینی
چنان بیگانه ای حتی
که نامم را نمی دانی
شبی با خیال تو همخونه شد دل
شب مرد تنها . شب بی تو مردن
شبای جوونی چه بی اعتباره
غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد
غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد
باورم کن آنچه هستم
بس که ناباوری دیدم
تو خودم هر بار شکستم
باورم کن خیلی خسته م
از غم ناباوری ها
تو کمک کن تا نباشم
آیه ی دربه دری ها
رگبار تلخ دو رنگی
دشنه زد به تار و پودم
از غم نامردمی ها
مرده ذرات وجودم
دیگه باورم نمی شه
که هنوزم زنده هستم
گر چه می دونم که پاکی
شده باعث شکستم
باورم کن که تو سینه
غم دارم به حجم فریاد
آخه این غم کمی نیست
که صداقت رفته بر باد
زیر این گنبد وحشی
توی این دل نگرونی
تو بیا همسفرم باش
اگه تو بخوای می تونی
تو می تونی تو می تونی
به دنبال تو ام منزل به منزل
تو را هر جای دنیا می شناسم
در به در ، در به در تو
از تصدق سر تو
از همین روز تا به فردا
حتی تا آخر دنیا
هر چه هستم یا که باشم
از تو ام تنهای تنها
خاکم و خاک در تو
به دنبال تو ام منزل به منزل
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی ،
همه دنیا رو نوشتی ،
تو که دستت به نوشتن آشناست
دل دریا رو نوشتی،
همه دنیا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس
بنویس هر چه که ما رو به سر اومد
دل دریا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس
دست من خسته شد از بس که نوشتم
دل دریا رو نوشتی ،
دل ما رو بنویس
بنویس از ما عشقو نشناختیم
وقتی که بن بست غربت
وقتی از آزار پاییز
به تو نامه می نویسم
ای همیشگی ترین عشق
به تو نامه می نویسم
ای تو یارم روزگارم
ای تو یارم
به تو نامه می نویسم
در گریز ناگزیرم
در عبور از مسلخ تن
من هنوز خواب می بینم
من هنوز خواب می بینم
من هنوزم خواب می بینم
سوته دلان یکی یکی تموم شدن
هنوز تو قصه های من
هنوز تو قصه های من
هنوز تو ی دنیای من
سوته دلان یکی یکی تموم شدن
تازه شو تازه مثل همین ترانه
اگه سقفمون شکسته میتونیم از نو بسازیم
ای بنازم عاشقا رو
گریرو به خنده بفروش
در کتاب قصه ی من معنی هر دل سپردن
قالب : پیچک |