زمزمه های یک شب سی ساله

ش

 

توی تنهایی یک دشت بزرگ

که مث غربت شب بی انتها ست

یه درخت تن سیاه سر بلند

آخرین درخت سبز سر پاست

رو  تنش زخمه ولی زخم تبر

نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم

شاخه هاش پر از پر پرنده هاست

کندوی پاک دخیله و طلسم

چه پرنده ها  که تو جاده ی کوچ

مهمون سفره ی سبز او شدن

چه مسافرا که  زیر چتر اون به تن خستگی شون تبر زدن

تا یه روز تو اومدی بی خستگی با یه خورجین قدیمی قشنگ

با تو نه سبزه نه آینه بود نه آب

یه تبر بود با تو با اهرم سنگ

اون درخت سر بلند پر غرور

که سرش داره به خورشید میرسه منم منم

اون درخت تن سپرده به تبر

که واسه پرنده ها دلواپسه منم منم

من صدای سبز خاک سربی ام

صدایی که خنجرش رو به خداست

صدایی که توی بهت شب دشت

نعره ای نیست ولی اوج یک صداست

رقص دست نرمت ای تبر به دست

با هجوم تبر گشنه و سخت

آخرین تصویر تلخ بودنت

توی ذهن سبز آخرین درخت

حالا تو شمارش ثانیه ها کومه های بی امون تبره

که دشمن همیشه ی این درخت محکم و تناوره    تبری

من به فکر خستگی های پر پرنده ها م

تو بزن تبر بزن

من به فکرغربت مسافرام

آخرین ضربه رو محکمتر بزن


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 4:6 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

وقتشه ، وقتشه رفتن ، وقتشه

وقتشه ، وقتشه رفتن ، وقتشه

وقتشه ، از تو گذشتن وقتشه

 مهلت تولد دوباره نیست

 مردن دوباره ی من وقتشه

دیگه دیره واسه گفتن

 این کلام آخرینه

 فرصت ضجه نمونده

 لحظه های واپسینه

 دیگه با عاطفه دشمن

 واسه دلتنگی رفیقم

 توی شط سرخ نفرت

 بی صداترین غریقم

 من عروسک کدوم بازی وحشت

 من عروس قحطی کدوم تبارم

 که مثل تولد فاجعه سردم

 که مثل حادثه آرامش ندارم

 سرد و ساده و شکسته

 آینه ی قدیمی ام من

 با چراغ و گل غریبه

 با غبار صمیمی ام من

 می مونم زیر هجوم

 سنگی آوار کینه
واسه بازیچه بودن
 آخرین بازی همینه


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 4:5 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

هم سفر

تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته

 نبودنت فاجعه ، بودنت امنیته

 تو از کدوم سرزمین ، تو از کدوم هوایی

که از قبیله ی من ، یه آسمون جدایی

اهل هر جا که باشی

 قاصد شکفتنی

 توی بهت و دغدغه

ناجی قلب منی

 پاکی آبی یا ابر

 نه خدا یا شبنمی

 قد آغوش منی

 نه زیادی نه کمی

 منو با خودت ببر

 من حریص رفتنم

 عاشق فتح افق
 دشمن برگشتنم
 ای بوی تو گرفته تن پوش کهنه ی من

 چه خوبه با تو رفتن ، رفتن ، همیشه رفتن

 چه خوبه مثل سایه هم سفر تو بودن

 هم قدم جاده ها ، تن به سفر سپردن
 چی می شد شعر سفر
 بیت آخرین نداشت

عمر کوچ من و تو  دم واپسین نداشت

 آخر شعر سفر آخر عمر منه  لحظه ی مردن من لحظه ی رسیدنه
 منو با خودت ببر


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 4:4 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

باور کن

باور کن ، صدامو باور کن

 صدایی که تلخ و خسته ست

 باور کن ، قلبمو باور کن

 قلبی که کوهه اما شکسته ست

 باور کن ، دستامو باور کن

 که ساقه ی نوازشه

 باور کن ، چشم منو باور کن

 که یک قصیده خواهشه

وسوسه ی عاشق شدن ، التهاب لحظه هامه

حسرت فریاد کردن ، اسم کسی با صدامه

 اسم تو ، هر اسمی که هست

 مثل غزل ، چه عاشقانه ست

 پر وسوسه ، مثل سفر

 مثل غربت ، صادقانه ست

 باور کن ، اسممو باور کن
 من فصل بارون برگم

 مطرود باغ و گل و شبنم

 درختم خشکی تو دست تگرگم

باور کن ، همیشه باور کن

 که من به عشق صادقم

 باور کن ، حرف منو باور کن

 که من همیشه عاشقم


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 4:1 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

شب شیشه ای

ما به هم محتاجیم

 مثل دیوونه به خواب

 مثل گندم به زمین

 مثل شوره زار به آب

ما به هم محتاجیم

 مثل ما به آدما

 مثل ماهیا به آب

 مثل آدم به هوا

 دستامون از هم اگه دور بمونه

 شب شیشه ای دیگه نمی شکنه

 از تو این شیشه ای همیشگی

خورشید مثوایی سر می زنه

 به عزای دوری دستای ما

 کوچه ها ، ساکت و بی صدا می شن

 بوی رخوت همه جا رو می گیره

 همه ی درها ، به غربت وا میشن

 جاده هامون ، که به خورشید می رسن

مثل تاریکی ، بی انتها می شن

 ما به هم محتاجیم


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 3:59 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

دریایی

کمکم کن ، کمکم کن

 نذار اینجا بمونم تا بپوسم

 کمکم کن ، کمکم کن

 نذار اینجا لب مرگ رو ببوسم

 کمکم کن ، کمکم کن

 عشق نفرینی بی پروایی می خواد

 ماهی چشمه ی کهنه

 هوای تازه ی دریایی می خواد

 دل من دریاییه

چشمه زندونه برام

 چکه چکه های آب

 مرثیه خونه برام

 تو رگام به جای خون

 شعر سرخ رفتنه

 تن به موندن نمی دم

 موندنم مرگ منه

 عاشقم ، مثل مسافر عاشقم

 عاشق رسیدن به انتها

 عاشق بوی غریبانه ی کوچ

 تو سپیده ی غریب جاده ها

 من پر از وسوسه های رفتنم

 رفتن و رسیدن و تازه شدن


توی یک سپیده ی طوسی سرد
 مسخیک عشق پر آوازه شدن
 کمکم کن ، کمکم کن
 نذار این گمشده از پا در بیاد
 کمکم کن ، کمکم کن
 خرمن رخوت من شعله می خواد
 کمکم کن ، کمکم کن
 من و تو باید به فردا برسیم
 چشمه کوچیکه برامون
ما باید بریم به دریا برسیم
 دل ما دریاییه
 چشمه زندونمونه
چکه چکه های آب
 مرثیه خونمونه
 تو رگ بودن ما
شعر سرخ رفتنه
 کمکم کن که دیگه
 وقت راهی شدنه
 کمکم کن


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 3:58 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

خاتون

کدوم شاعر ، کدوم عاشق ، کدوم مرذ

 تو رو دید و به یاد من نیفتاد

 به یاد هق هق بی وقفه ی من

 توی آغوش معصومانه ی باد

 تو اسمت معنی ایثار آبه

 برای خاک داغ خستگی ها

 تو معنای پناه آخرینی

 واسه این زخمی دلبستگی ها

 نجیب و با شکوه و حیرت آور

 تو خاتون تمام قصه هایی

 تو بانوی ترانه هامی اما

 مثل شکستن من بی صدایی

 تو باور می کنی اندوه ماه رو

 تو می فهمی سکوت بیشه ها رو


 هجوم تند رگبار تگرگی

 که می شناسی غرور شیشه ها رو

تو معصومی مثل تنهایی من

 شریک غصه های شبنم و نور

 تو تنهایی مثل معصومی من

 رفیق قله های پاک و مغرور

 ببین ، من آخرین برگ درختم

 درخت زخمی از تیغ زمستون

منو راحت کن از تنهایی من

 منو پاکیزه کن با غسل بارون

 تو تنها حادثه ، تنها امیدی

 برای قلب من ، این قلب مسموم

 ردای روشن آمرزشی تو

 برای این تن محکوم محکوم

 نجیب و با شکوه و حیرت آور

 تو خاتون تمام قصه هایی

 تو بانوی ترانه هامی ، اما

 مثل شکستن من بی صدایی


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 3:56 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

بن بست

میون این همه کوچه

 که به هم پیوسته

کوچه ی قدیمی ما

 کوچه ی بن بسته

 دیوار کاهگلی یه باغ خشک

 که پر از شعرای یادگاریه

 بین ما مونده و اون رود بزرگ

 که همیشه مثل بودن جاریه

 صدای رود بزرگ
 همیشه تو گوش ماست

 ای صدا لالایی
 خواب خوب بچه هاست

 کوچه اما هر چی هست

 کوچه ی خاطره هاست

 اگه تشنه ست ، اگه خشک

مال ماست ، کوچه ی ماست

 توی این کوچه به دنیا اومدیم

 توی این کوچه داریم پا می گیریم

 یه روز هم مثل پدربزرگ باید

 تو همین کوچه ی بن بست بمیریم

 اما ماعاشق رودیم ، مگه نه ؟

 نمی تونیم پشت دیوار بمونیم

ما یه عمر تشنه بودیم ، مگهنه ؟

 نباید آیه ی حسرت بخونیم

 دست خسته مو بگیر

 تا دیوار گلی رو خراب کنیم

 یه روزی هر روزی باشه دیر و زود

 می رسیم با هم به اون رود بزرک
 تنای تشنه مو نو

 می زنیم به پاکی زلال رود


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 3:54 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

خونه این خونه ی ویرون

 واسه من هزار تا خاطره داره

 خونه این خونه ی تاریک

 چه روزایی رو به یادم میاره

اون روزا یادم نمیره

 دیوار خونه پر از پنجره بود

 تا افق همسایه ی ما
 دریا بود ، ستاره بود ، منظره بود

خونه ، خونه جای بازی

 برای آفتاب و آب بود

پر نور واسه بیداری

 پر سایه واسه خواب بود

پدرم می گفت : قدیما

 کینه هامون رو دور انداخته بودیم

 توی برف و باد و بارون

 خونه رو با قلبامون ساخته بودیم

 خونه عشق مادرم بود
 که تو باغچه ش گل اطلسی می کاشت

 خونه روح پدرم بود

 چیزی رو همپای خونه دوست نداشت

 سیل غارتگر اومد

 از تو رودخونه گذشت

پلا رو شکست و برد

 زد و از خونه گذشت

 دست غارتگر سیل

 خونه رو ویرونه کرد

 پدر پیرمو کشت
 مادر و دیوونه کرد
 حالا من مونده م و این ویرونه ها

 پر خشم و کینه ی دیوونه ها

 من زخمی ، من خسته ، من پاک

 می نویسم آخرین حرفو رو خاک

 کی میاد دست توی دستم بذاره

 تا بسازیم خونه مون رو دوباره


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 3:53 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

زویا زاکاریان

 

صلات ظهر مرداد / هوای پخته ی منگ دوتا بچّه ی بی خواب / ته یه کوچه ی تنگ
با یه تفنگ چوبی / یه تیر کمون یه مشت سنگ میرفتیم جنگ دشمن /
come on کیو کیو بنگ بنگ
چقدر سرخ پوست کشتیم / تو اون کوچه ی بن بست چه فصل ساده ای بود / برادر خاطرت هست؟
همه سرگرم بازی / همه بی خبر و شاد کسی از روز غصّه / خبر اصلاً نمی داد


هوای بچّگی ها / بهار مهربونی گذشت و ما رسیدیم / به فصل نوجوونی
شبای خوش جمعه / شبای سینما بود ستاره ی فرنگی / چراغ راه ما بود
یکی آواز می خوند / مثه الویس پریسلی یکی جیمز دین می شد / واسه زهرا و لیلی
چه بوسه ها گرفتیم / تو اون کوچه ی بن بست کتک هم خوب خوردیم / برادر خاطرت هست؟


بهار بود و هنوزم / شب جیک جیک مستون هنوز هم پرده ها بود / رو صورت زمستون
گذشت اون شب روشن / شب ستاره و ماه رسید نسل من و تو / به اوّلین بزنگاه
بزنگاه بدی بود / چهل سوی پر آشوب نه یک همدرس دانا / نه یک همسفر خوب
یکیو باد می برد / پی میراث شرقی یکیو آب می برد / به مغرب ترقی


چقدر ممنوعه خوندیم / تو زیر زمین بد بو همش بحث و جدل بود / سر پیام شاملو

تو پیچ پیچ شب ما / قیامت بود و غوغا یکی خمار انگلز / یکی نشئه ی بودا
تو مسجد شاعر چپ / تو کافه مؤمن مست عجب سرگیجه ای بود / برادر خاطرت هست؟
هنوز شبای جمعه / شبای سینما بود تب تند گوزنها / تو کوچه های ما بود

به یادم هست که یک روز / همه جسور و شیر دل شدیم آرتیست اوّل / تو فیلم حقّ و باطل


موتور شبنامه چاقو / رفیق مترقی زن نیمه برهنه / توی حجاب شرقی

هوای شور و شر بود / تو اون کوچه ی بن بست یکی گلوله می خورد / یکی قدّاره می بست
همه شیفته و سر مست / تو رؤیا مونده در بست چه خوابها که ندیدیم / برادر خاطرت هست؟

 

 

 


دیگه یادی ندارم / از اون جیک جیک مستون بهار مرد و زمین رفت / به رؤیت زمستون


شکست کشتی مهتاب / تو گلموج هیولا ستاره بود که می رفت / به قعر شب دریا


دیگه سکوت تار و / کمونچه ی شبانه حقیقت بود حقیقت / نه فیلم بود نه ترانه


تفنگهای حقیقی / برادرهای دلتنگ ببین گردش چرخو / باز هم کیو کیو بنگ بنگ


شبی صد دفعه مردیم / تو اون کوچه ی بن بست چه فصل وحشتی بود / برادر خاطرت هست؟

گذشت اون فصل و ما هم / گذشتیم با دل سرد مثه غبار اندوه / سوار باد ولگرد

از این گودال / به اون گود / از این چاله به اون چاه سفر کردیم رسیدیم /. به آخرین بزنگاه

رو خاک سست غربت / نشستیم تلخ و سنگین یکی افتاده از دل / یکی افتاده از دین

تو این غربت بیمار / تو این بی راهه ی تار نه یک راه بلدی بود / نه یک قافله سالار

گم و گور رفته از دست / تو این بهشت سرمست چه دوزخی چشیدیم / برادر خاطرت هست؟


صلات ظهر مرداد / هوای پختهء منگ دو بچّهء مهاجر / تو یک اتاقک تنگ

با یه دگمه یه مشت سیم / یه جعبه نور خوشرنگ نشستن گرم بازی /
come on کیو کیو بنگ بنگ

باز هم کیو کیو بنگ بنگ / هنوز کیو کیو بنگ بنگ / کیو کیو بنگ بنگ . . .


نوشته شده در دوشنبه 91/2/18ساعت 3:50 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
قالب : پیچک