زمزمه های یک شب سی ساله
شدیم از یاد یکدیگر فراموش دو راهی بین ما بگشوده آغوش از آن عشقی که در ما شعله می زد به جا مانده اجاقی سرد و خاموش میان من و تو دوراهی نشسته صدایی نمانده به لب های بسته به لب های خموش این دوراهی نشسته قصه ی غمگین رفتن همیشه راه ما با هم یکی بود ولی راهت جدا شد دیگر از من اگر در چشم هم اشکی ببینیم توان رفتن از ما می گریزد برو بگذار ایندیوار کهنه به نام عشق ما در هم بریزد میان من و تو دوراهی نشسته صدایی نمانده به لب های بسته دو تا پنجره اسیرن دو تا خسته دو تا تنها یکیشون تو یکیشون من دیوار از سنگ سیاهه سنگ سرد و سخت خارا زده قفل بی صدایی به لبای خسته ی ما نمی تونیم که بجنبیم زیر سنگینی دیوار همه ی عشق من و تو قصه هست قصه ی دیدار ، آه همیشه فاصله بوده بین دستای من و تو با همین تلخی گذشته شب و روزهای من و تو راه دوری بین ما نیست اما باز اینم زیاده تنها پیوند من و تو دست مهربون باده ما باید اسیر بمونیم زنده هستیم تا اسیریم واسه ما رهایی مرگه تا رها بشیم می میریم ، آه کاشکی این دیوار خراب شه توی یک دنیای دیگه دستای همو بگیریم شاید اونجا توی دلها درد بیزاری نباشه میون پنجره هاشون دیگه دیواری نباشه من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره همیشه بین ما دیوار صد رنگ غروره نداریم هیچ کدوم حرفی که باز هم تازه باشه چراغ خنده هامون خیلی وقته سوت و کوره خسته از این قصه هاییم ، هم صدای بی صداییم نشستیم خیلی شب ها قصه گفتیم از قدیما یه عغمره وعده ها افتاده از امشب به فردا تمام وعده ها رو دادیم و حرفا رو گفتیم دیگه هیچی نمی مونه برای گفتن ما خسته از این قصه هاییم ، هم صدای بی صداییم گل های سرخمون پوسیده موندن توی باغچه گل های قالی رنگ زرد پاییزی گرفتن اون هام خسته شدن از حرف هر روز تو و من من و تو ، من و تو ، من و تو ، من و تو همین حسی که دارم حتی وقتی از تو دورم تلخ و بیمارم نه، تو تنها نیستی ، ماهی و زورق و پارو پس چیه؟ حالا دیگه تو رو داشتن خیالهدو راهی
دو پنجره
توی یک دیوار سنگی
من و تو با هم بمیریم
من و تو
من و تو
من و تو
من و تو
هم صدای بی صداییم ، با هم و از هم جداییم
من و تو
من و تو
من و تو
هم صدای بی صداییم ، با هم و از هم جداییم
دیگه افتاده از کار ساعت پیر رو طاقچه
چقد خوبه چقد خوبه
همین بس که میدونم خوب ِ خوبی خواب ِ خوابی من که بیدارم
چقد خوبه چقد خوبه
همین بغضی که دارم همین ساز شکسته ، دلیل از تو مردن از تو رفتن تا تو برگشتن چقد خوبه
چقد خوبه
همین اشکی که غلطید همین دستی که لرزید
همین دردی که پیچید از غم تو در صدای من چقد خوبه
چقد خوبه
چقد خوبه که هستی اگه حتی بد ِ بد
اگر حتی غریبه مثل سایه
پا به پای ِ من چقدرخوبه چقد خوبه
چه بی نور ِ ستاره همین که تو بخندی
چه بی رنگ ِ اقاقی پیش ِ لبهات وقت ِ شکفتن
چقد خوبه
چقد خوبه
چقد خوبه
همین حرفی که کم شد
از لب ِ من تا ترانه
از تو پر باشه
چقد خوبه
چقد خوبه
همین وزنی که گم تا دوباره عاشقانه
از تو پرباشه
چقد خوبه
چقد خوب
نه، تو تنها نیستی ، این همه ستاره پس مال کیه؟
نه،تو تنها نیستی ، خلوت ِ دل کده ی ِ نقاشیه
نه ، تو تنها نیستی ، فکر ِ آزادی خود زندگیه
نگو ما دو تا کمیم
من و تو این همه ایم
ای عزیز گل ریز
عشق یعنی همه چیز
نه، تو تنها نیستی، نا تمام ِ من تمام ِ تو میشه
نه، تو تنها نیستی، دست ِ من سفره ی شام ِ تو میشه
حتا تبت قد ِ بام ِ تو میشه
ماه نقره ای به نام ِ تو میشه
نه، تو تنها نیستی
نه، تو تنها نیستی
نگو ما دو تا کمیم
من و تو این همه ایم
ای عزیز گل ریز
عشق یعنی همه چیز
درد بی دردی و دردی دل پیچ
درد بی عشقی ما یعنی هیچ
مثل یک آینه ی بی جیوه
خاک بی عشق جهان بی میوه
نه، تو تنها نیستی
نه، تو تنها نیستی
نگو ما دو تا کمیم
من و تو این همه ایم
ای عزیز گل ریز
عشق یعنی همه چیز
از این سفره ی سرد و خالی
از این سر پناه خیالی
نجاتم بده ، نجاتم بده
از این خواب عاشق کش بد
از این فکر باید نباید
نجاتم بده ، نجاتم بده
از این صحنه ی پر هیاهو
تو از ترس چاقو در آهو
نجاتم بده ، نجاتم بده
از این لحظه های کشنده
از این ضجه های زننده
نجاتم بده نجاتم بده
نجاتم بده نجاتم بده
نباید بذاری ستاره بمیره
نباید دل شادی ما بگیره
نباید که این ترس دوری بریزه
همین وحشت از تو مردن عزیزه
همین نم نم غم ، کنار تو خوبه
چه خالی ، چه پر ، مثل شعر نو خوبه
جهان با تو سرریز و لبریز رنگه
کنار تو آوارگی هم قشنگه
دل اسیر آرزوهای محاله
غبار پشت شیشه میگه رفتی
ولی هنوز دلم باور نداره
حالا راه تو دوره
دل من چه صبوره
کاشکی بودی و می دیدی
زندگیم چه سوت و کوره
آسمون از غم دوریت
حالا روز و شب می باره
دیگه تو ذهن خیا بون
منو تنها جا می ذاره
خاطره مثل یه پیچک
می پیچه رو تن خسته م
دیگه حرفی که ندارم
دل به خلوت تو بستم
همین امشب
همین امشب فقط امشب فقط
هم بغض من باش
همین امشب فقط
مثل خود عاشق شدن باش
در آوار همه آیینه ها تکرار من باش
همین امشب کلید قفل این زندون تن باش
رو گلدون رفاقت بریز عطر صداقت
بپاش رنگ طراوت
ای جان جانان ای درد و درمان
ای سخت و آسان آغاز و پایان
ببار ای ابرکم بر من ببار و تازه تر شو
ببارو قطره قطره نم نمک آزاده تر شو
تو این باغ پر از برگ و پر از خواب ستاره
اگه پر میوه ای پر سایه ای افتاده تر شو
رو گلدون رفاقت بریز عطر سخاوت
امشب ببین که دست من عطر تو رو کم مییاره
امشب همین ترانه ام نفس نفس دوست داره
صدا صدا صدای من به وسعت یکی شدن
بیا شکن شکن بیا به جنگ تن به تن
ببار ای ابرکم بر من ببار و تازه تر شو
آخرین ستاره
دیگه نیستی
کسی غیر از تو نمونده اگه حتی دیگه نیستی
همه جا بوی تو جاری خودت اما دیگه نیستی
نیستی اما مونده اسمت توی غربت شبونه
میون رنگین کمون خاطرات عاشقونه
آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسیها
خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی ها
لحظه هر لحظه پس از تو شب و گریه در کمینه
تو دیگه بر نمیگردی آخر قصه همینه
میشکنم بی تو و نیستی به سراغم نمیایی
که ببینی
بی تو میمیرم و نیستی تو کجایی تو کجایی
که ببینی
شب بی عاطفه برگشت شب بعد از رفتن تو
شب از نیاز من پر شب خالی از تن تو
با تو گل بود و ترانه با تو بوسه بود و پرواز
گل و بوسه بی تو گم شد بی تو پژمرده شد آواز
آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسیها
خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی ها
میشکنم بی تو و نیستی
به سراغم نمیایی
شب گریه
ساده بودی مث سایه مث شبنم رو شقایق
مث لبخند سبیده مث شب گریه ی عاشق
بی تو شب دوباره آینه روبروی غم گرفته
پنجره وازه به بارون من ولی دلم گرفته
واژه رنگ زندگی بود ولی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم
وقت راهی شدن تو کفترا شعرامو بردن
چشام از ستاره سوختن منو به گریه سپردن
رفتی و شب پر شد از من از من و دلواپسیها
رفتی و من سپردی به زوال اطلسیها
واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم
قالب : پیچک |