زمزمه های یک شب سی ساله
کمی با من مدارا کن کمی با من مدارا کن که خود را با تو بشناسم من گم را تو پیدا کن تو را از شب جدا کردم تو را از قصه آوردم نمی شد با تو بد باشم نمی شد از تو برگردم نه از برگم نه از جنگل نه از باران نه از شبنم نه آن تعمیدی رودم نه آن مریم ترین مریم منم همسقف دیروزی که عطر خانگی دارد که دستان تو را باید به شام سفره بسپارد کمی با من مدارا کن کمی با من مدارا کن صبوری کن تحمل کن من گم را تو پیدا کن اگر سختم اگر دشوار اگر سیل مصیبت وار اگر تلخم اگر بیمار منم از عشق تو بسیار منم هم خون و هم گریه که بغضش را به دریا داد که از اوج پریدن ها بر این ویرانه ها افتاد کمی با من مدارا کن کمی با من مدارا کن صبوری کن تحمل کن من گم را تو پیدا کن حس تنهایی بغض بارون فراموشی را تُنگی می فهمد که ماهی اش تنها ... سه ثانیه عاشق است باران گرفته ام به هوای شکفتنت جاری در امتداد ترک خورد? تنت با اشکهای حلقه شده پای گونه هات با دستهای حلقه شده دور گردنت من متهم به رابطه با واژ? توام مظنون به دستکاری گلهای دامنت این گرگ و میش وقت طلوع است یا غروب در چشم های نیلی مایل به روشنت؟ گوش تلفن کر دوستت دارم را امشب ... در گوش خودت خواهم گفت! روزهای آخر سال است به همین زودی ها سال نو را تحویلمان می دهند هفت سین ما امسال هفت سیلی محکم است که صورتمان را سرخ می کن نوازش بد بین جهان بینی
از پیش خودت به چاه ما را نفرست
با این سر بی کلاه ما را نفرست
لطفی کن و زود کار را یکسره کن
دنبال نخود سیاه ما را نفرست
واست بی تابم و بیخوابم و میدونی دلتنگم
واست میمیرم و درگیرم و با دنیا در جنگم
منو تنها نزار از روزگار با اینکه دل خستم
واست دیوونم و میمونم و تا آخرش هستم
داره میباره بارون و تو نیستی
شده این خونه زندون و تو نیستی
چقدر حسِ بدیه حسِ تنهایی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی
دارم از بین میرم توی این دلتنگی
داره دل میگیره بی تو از بیرنگی
دارم از بین میرم توی این خاموشی
کاش میشد میبردی منو با آغوشی
نمیشه با نبودت ساده سر کرد
نمیشه سالم از این غم گذر کرد
داره میباره بارون و تو نیستی
شده این خونه زندون و تو نیستی
چقدر حسِ بدیه حسِ تنهایی
دارم میشکنم آسون و تو نیستی
چطور عادت کنم به دوری از تو؟؟؟
مگه میشه که از عشق تو دل کند؟
نگو تقدیره...برگرد
دلت می گیره...برگرد
وجود عاشق من،
واست میمیره برگرد...
بغل کن اضطراب لحظه هامو
بغل کن بی تو آرامش ندارم
نمی دونی چه ترسی داره دوریت
نمی دونی چه سخته روزگارم
من از بس که دلم تنگه بریدم
یه عالم درد سنگین تو سینم
من اینجا تا دلت بخواد تنهام
من اینجا تا دلت بخواد غمگینم
نگو تقدیره برگرد دلت می گیره برگرد
وجود عاشق من واست می میره برگرد
سکوت و انتظارو بغض و بارون
نه عطری نه نگاهی نه یه لبخند
چطورعادت کنم به دوری از تو
مگه می شه که از عشق تو دل کند
نگو تقدیره برگرد دلت می گیره برگرد
وجود عاشق من واست می میره برگرد
منو حالا نوازش کن ، که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره ، که این احساس زیبا هست
منو حالا نوازش کن ، همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید ، به دنیای تو برگردم
هنوزم میشه عاشق بود ، تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش ، اگر چه دیگه وقتی نیست
نبینم این دم آخر، تو چشمات غصه میشینه
همه اشکاتو میبوسم ، میدونم قسمتم اینه
تو از چشمای من خوندی ، که از این زندگی خستم
کنارت اونقدر آرومم ، که از مرگ هم نمیترسم
تنم سرده ولی انگار ، تو دستای تو آتیشه
خودت پلکامو میبندی و این قصه تموم میشه
هنوزم میشه عاشق بود ، تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش ، اگر چه دیگه وقتی نیست
نبینم این دم آخر، تو چشمات غصه میشینه
همه اشکاتو میبوسم ، میدونم قسمتم اینه
از این جایی که من هستم تمام شهر معلومه
کنارم خیلیا هستن دلم پیش تو آرومه
به من بدبین نشو هرگز بگو چی بوده تقصیرم
به جز آرامش و حسی که از صدات میگیرم
بدبین شدی چرا باور نمیکنی
تنهایی منو کمتر نمیکنی
طوفان نشو منو یک غصه دک نکن
من عاشق توام یک لحظه شک نکن
اگه دلتنگ باشی تو مثل بارون شروع میشم
که با هر قطره اشکت منم که زیر و رو میشم
همیشه ساده رنجیدی همیشه سخت بخشیدی
تو رو میبخشم این لحظه شاید بازم منو دیدی
بدبین شدی چرا باور نمیکنی
تنهایی منو کمتر نمیکنی
طوفان نشو منو یک غصه دک نکن
من عاشق توام یک لحظه شک نکن
تم آوای کلیسا
وهم نجواهای بودا
وِرد معبدای هندو
جرأت انکار خدا
خط مبهم کتیبه
باغ های سبز بابِل
کاخ های تخت جمشید
ناله های ویولن سل
فکر فلسفه فریبی
هنر و تاریخ و عرفان
بازی تولد و مرگ
احتمال صفرِ امکان
به دنیا آمدم تا عاشقت باشم
به دنیا آمدم تا عاشقت باشم
مکث کن آقای تاریخ
قدرت و شهرت و ثروت
امپراطوری تزویر
محنت و لعنت و وحشت
من جهان بینی ندارم
من الفبای جدیدم
من فقط عشق_فقط تو
من به آرامش رسیدم
قرنها میان و میرن
یه چرا بدون پاسخ !
من و تو هزار سال بعد
عشق،زندگی،تناسخ
بدنیا آمدم تا عاشقت باشم
عاشقت باشم
قالب : پیچک |