زمزمه های یک شب سی ساله
فکر جنگل باش اگه باغ تو سوخته فکر شاعر گرسنه باش همونکه حتی یک غزل به شیطون نفروخته فکر نو کردن شب باشو سپیده فکر دستی باش که دنبال کلیده فکر دستی که رو چهل ستون ابری دوباره خورشید بی حجاب کشیده فکر من باش که هنوز مثل قدیمم با همون رفاقت و همون سخاوت با همون دل ، دل نبضی که همیشه برای تو میزنه تا بی نهایت میتونیم به هم صدائی به یکی شدن بنازیم که هنوز طلایه دارن که هنوز حافظ شعرن همه از جنس بهارن نگو قحط نور اینجا عاشقامون خود نورن برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن نگو قحط نور اینجا عاشقامون خود نورن برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن که خراب خنده هاتم باز بخون مثل قدیما که هوادار صداتم روز نو ارزونی تو رخت و بخت و تخت تازه دست تو هنوز میتونه روزگاری نو بسازه نگو قحط نور اینجا عاشقامون خود نورن برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن نگو قحط نور اینجا عاشقامون خود نورن برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن
تازه شو تازه مثل همین ترانه
اگه سقفمون شکسته میتونیم از نو بسازیم
ای بنازم عاشقا رو
گریرو به خنده بفروش
قالب : پیچک |