زمزمه های یک شب سی ساله
· · · با چشم های بسته رسیدن سر ِ کلاس · · اسمی که «هست» بین حضور و غیاب ها · اسمی که حرف های فروخورده دارد و · · از درد ِ درد گم شده لای کتاب ها · · دستی بلند می شود و سعی می کند... · · آماده اند قبل سؤالت جواب ها · · با هم کلاسی پَکرت می روی فرو · · با چشم های باز، فرو، توی خواب ها · · کرمی درون جمجمه ات وول می خورد · · از لرزش موبایل به دنیا می آیی و · · در مرکز اتاق شلوغی نشسته ای · · هی سعی می کنی که بفهمی کجایی و · با هرچه هست دُورو برت، با خود ِ خودت · · با هرکه زل زده به تو ناآشنایی و · · حس می کنی که سوخته کلّ تنت، ولی... · · پایت که خورده است به لیوان چایی و... · · · · · ردّ ِ تماس کن! نگرانت نمی شوند! · · ول کن کمی گلوی زنی را که خسته ای · · افتاده ای به جان خودت مشت می زنی · · دندان کرم خورده ی خود را شکسته ای · · · · با لکه های تازه ی خون پشت پیرهن · · روی کتاب های نخوانده نشسته ای · · و بسته می شود وسط شعر، چشم هات · · و باز می کنی چمدان را که بسته ای... ·
قالب : پیچک |