زمزمه های یک شب سی ساله
· · · تو آس ِ روشده ی دل در آخرین دستی · · بریده می شوی از من در این شب ِ مستی · · که راه گم شده ی منتهی به بن بستی · · «برای تو که در آغاز زندگی هستی · · چگونه حرف ز پایان ماجرا بزنم؟!» · · · · دوباره آمدم آیینه ی دق ات باشم · · که دستمال ِ تری زیر ِ هق هق ات باشم · · بگو چگونه تر از این موافقت باشم؟! · · «دوباره آمده ای تا که عاشقت باشم · · و من اجازه ندارم عزیز جا بزنم!»
نوشته شده در دوشنبه 93/1/4ساعت
9:29 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |