زمزمه های یک شب سی ساله
· هستی ولی نشد که بفهمی دکارت را · توی سرت گذاشته ای سیمکارت را · · می خواهی ام تماس بگیری بدون حرف · پوشانده است مغز تو را چند لایه برف · · از حرف های سوخته ی توی گوشی ام · چیزی که روی یخ زدگی ها بپوشی ام · · من زنگ می زنم به سرت، فکر مرگ را · بر شیشه های پنجره، مشتی تگرگ را · · من فکر می کنم به تو، از هیچ کس نبود · اما عزیز! عشق تو در دسترس نبود · · هستی ولی صدای ضعیفی تهِ خطوط · یک ارتباط وصل شده با فقط سکوت · · امواج نا امید به من می رسد ولی · در انتظار پاسخ قبلم معطلی · · هستم میان فلسفه ی هستن و شدن · پاکم کن از تمام سرت، زنگ هم نزن · · که دستگاه مشترکت پشت هر عدد · در هیچ جا، به هیچ کس، آنتن نمی دهد · · · من زنگ می زنم به سرت، فکر مرگ را · بر شیشه های پنجره، مشتی تگرگ را · · من فکر می کنم به تو، از هیچ کس نبود · اما عزیز! عشق تو در دسترس نبود ·
قالب : پیچک |