زمزمه های یک شب سی ساله
· · ز آغوشِ امنت جدا میشدم .. · · پلاکِ تو از صورتم کنده شد.. · · دلِ من مثِ دشتی از قاصدک... · · سر ِ راه طوفان ... پراکنده شد.. · · صدای النگوم وقتِ وداع .. · · به دستام پیچید و تکرار شد... · · دوییدم که " بابا ! نبوسیدمت !"...... · · و انگار .. · · این آخرین بار شد... · · · یه وقتایی حس میکنم تشنه ای ..... · · میخوام اون کویر و پر از گل کنم.. · · به چشمای معصوم ِمادر بگم : · · بذار دردو با تو تحمل کنم ! · · به هر زخم ِ تو قلبِ مادر شکست.. · · هزاران دفه با تو مجروح شد .. · · کنارِ تو جنگید از راه ِ دور.... · · به جای تو ... پشتِ سرم کوه شد ... · · من ازجنگ چیزی ندارم بگم .. · · که هر سایه از جنگل و قبر کرد · · · شقایق گذشت و فراموش شد... ·
قالب : پیچک |