زمزمه های یک شب سی ساله


2.
آن چه از یاران شنیدم

آن چه در باران گذشت...
 


آن چه در باران ده
آن روز
بر یاران گذشت...


های های مستها پیچید در بن بستها
طرح یک تابوت در رویای بیماران گذشت...


کوهها را در خیال پاک تا مرز غروب
سیلی از آوای اندوه عزاداران گذشت


کاروان دختران شرمگین روستا
لاله بر کف در مهی از بهت بسیاران گذشت


در ته تاریک کوچه یک در یچه بسته شد
انتظار بی سرانجام بد انگاران گذشت...


جای پایی ماند و زخمی سبزه زارانرا به تن
جمعه ی جانانه ی گلگشت عیاران گذشت


تا به گورستان رسد - دیدار اهل خاک را-
ماهتاب پیرلنگان از علفزاران گذشت...


نوشته شده در دوشنبه 92/10/16ساعت 6:7 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک