زمزمه های یک شب سی ساله
دلم گرفته هوای بهار کرده دلم رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را بیا بیا که برای سرودن بیتی به هر تپش که نفس تازه می کند باری کنون که آخر پیری نمانده دندانی بخند ای لب خونین لب ترک خورده
هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم
هوای یک شب دنباله دار کرده دلم
هزار واژه ی خونین قطار کرده دلم
مرا به زیستن امّید وار کرده دلم
غزال خوش خط و خالی شکار کرده دلم
دلم شکسته هوای انار کرده دلم.
نوشته شده در پنج شنبه 92/10/12ساعت
7:51 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |