از دور از دور دیدمش در امتداد تابش مهتاب مثل همیشه پریشان و مضطرب با لحن تلخ و شکسته، فریاد می زد: خاتون من کجاست؟ آنگاه زنجره ها هم صدا به او گفتند: «خاتون شعرهای تو را باد برده است» نوشته شده در شنبه 92/10/7ساعت 7:36 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
از دور دیدمش
در امتداد تابش مهتاب
مثل همیشه پریشان و مضطرب
با لحن تلخ و شکسته،
فریاد می زد:
خاتون من کجاست؟
آنگاه زنجره ها هم صدا به او گفتند:
«خاتون شعرهای تو را باد برده است»
درباره سایت
منوی سایت
آرشیو سایت
پیوند ها
اختصاصی ویژه
طراح قالب
امکانات سایت