زمزمه های یک شب سی ساله

    

بانو اجازه هست غزلی تازه سر کنم؟

تا عمق چشم های قشنگت سفر کنم؟


بانو اجازه هست که شعر لب تو را

روزی هزار دفعه نخوانده  زِ بَر کنم؟


بانو اجازه هست که از عشقِ داغمان

فریاد سر دهم، همه را با خبر کنم؟


بانو! بگو که عاشقمی؛ جانِ من بگو!

تا آسمان زیر و زمین را زبر کنم


آغوش واکن و به من آن شور را بده

تا جان به کف نهاده، برایت خطر کنم


شرقی ترین الهه یِ آمالِ من تویی

از من نخواه تا زِ نگاهت حذر کنم


نوشته شده در شنبه 92/10/7ساعت 7:35 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک