زمزمه های یک شب سی ساله

دوباره یک پیامِ خالیِ افتاده بر گوشی

و یک حسِّ هوس آلودِ لبریز از هم آغوشی


دوباره مست از یک بطری وُدکا کنارمیز

فرار از مرگِ تدریجی، به مستیّ و به بیهوشی


بنان؛ مرغ سحر؛ با چند سیگار ونیستون لایت

و یک شاعر که می خواند در این غوغای خاموشی:


«خدایا خسته ام از زندگی_این دور بی حاصل_

فقط یک چیز می خواهم، فراموشی، فراموشی»

 

                 ***

 

سکانس دو، هجوم گنگ سرگیجه  و یک شاعر...

دوباره یک پیامِ خالیِ افتاده بر گوشی


نوشته شده در شنبه 92/10/7ساعت 7:35 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک