زمزمه های یک شب سی ساله
بر لبم باز نگاه تو غزل می کارد شب شعر من و دل، حیف تو را کم دارد نام زیبای تو را بردم و شب شیرین شد این حوالی دو سه شب هست عسل می بارد آنقَدَر بی تب و تابم که تنم می سوزد وآنقدر بی سر و سامان که سرم می خارد به تو دل دادم و یکباره دل از من بردی کاش یک بار دلت، دل به دلم بسپارد دست در دست منِ خسته نهی و از سر شوق دست زیبای تو دستان مرا بفشارد شاعرم کردی و این شعر هم ارزانی تو بر لبم باز نگاه تو غزل می کارد
نوشته شده در شنبه 92/10/7ساعت
7:34 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |