زمزمه های یک شب سی ساله

  

او بود و یک سکوتِ پر از انحنا و پیچ

گفتم: چرا سکوت؟ با بغض گفت: هیچ!

گفتم که عشق چیست؟ خندید و  مکث کرد

بعد از عبور چند ثانیه گفت: ساندویچ!!!


نوشته شده در شنبه 92/9/23ساعت 6:10 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک