زمزمه های یک شب سی ساله



همیشه خوب، همانی‌که فکر می‌کردم
و گاه بهتر از آنی که فکر می‌کردم
مرا ببخش که بسیار پاک‌تر بودی
تو از تمام زنانی که فکر می‌کردم
شب گذشته تو بودی و خاطرات تو بود
به هر زمان و مکانی که فکر می‌کردم
شب گذشته مرور تو بود در ذهنم
شب پر از هیجانی که فکر می‌کردم
چه خوب می‌شد اگر که به آن دو چشم شگفت
شبانه روز بدانی که فکر می‌کردم
بدون تو به پر کاه هم نمی‌ارزید
به این دو روزة فانی که فکر می‌کردم

 

 


نوشته شده در شنبه 91/2/16ساعت 2:17 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک