زمزمه های یک شب سی ساله

صدایم کن ای دوست چشم انتظارم 

به چشم سیاهت قسم بیقرارم

 

شلوغ است بازار صد رنگ دنیا

ولی جز محبت متاعی ندارم

 

گرفتم فرا از طبیعت هنرها

از آنجمله عشق تو شد شاهکارم

 

تو زیباترین گل مگر باغ کم بود

که روئیده ای در دل شوره زارم؟

 

دلم بی تو صد فصل پائیز پائیز

دمی با تو بودن بهارم بهارم

 

چو ابرم که گم گشته در چشمهایت

مرا اشک کن قطره قطره ببارم

 

بیا تازه کن چشمهائی که خشک است

 در این فرصت باقی از زار زار


نوشته شده در شنبه 92/9/23ساعت 6:9 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک