زمزمه های یک شب سی ساله
چشم بگشا ، بگریزان رمه ی آهو را شب دراز است، بریزان همه سو گیسو را غنچه ی بسته ی من،بند قبا را وا کن تا پراکنده کنی عطر گل شب بو را در دهان تو نهان است جهانی شیرین تلخ تلخم ، بگشا باز در کندو را چشم تو چشمه ی زاینده، مگر ساخته اند با دو ابروی بلند تو پل خواجو را ؟ * * * * * * * دیده دریا شده و صبر به صحرا رفته خسته جانم، برسان بار خدایا "او" را
نوشته شده در شنبه 92/9/23ساعت
6:4 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |