زمزمه های یک شب سی ساله
بر شاخه ای نشستی و سیبم نمی شوی دلتـنـگ دســت هـای غریـبــم نمی شوی در خوابـهای مـن کسـی از راه مـی رســد تعـبـیــر خــوابــهـای عجیـــبم نمی شوی؟ بیمـــارم،آن چنــان که حریـفـت نمی شوم بــی تابی ،آن چنان که طبیبـم نمی شوی من کوهــم و تو کوهنــوردی که بــی گمان قــربـانـی فــراز و نشیبـــم نـمـی شوی * * * * * * دستی شدم که گاه رفیـــقت نمی شوم سیبی شدی که گاه نصیــبم نمی شوی
نوشته شده در یکشنبه 92/9/17ساعت
5:21 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |