زمزمه های یک شب سی ساله
شبی در هیات شاد آمدی ، غمگین مرا خواندی تو از آن سوی دیوار بلند چین مرا خواندی دلم دی بود و روحم بهمنی تنها ، تنم اسفند تو از بالای کوهستان فروردین مرا خواندی
سبک بر شانه ی باد آمدی ، سنگین مرا خواندی
دلم اهل خراسان بود و چشمم رومی عاشق
تو در من ریشه کردی ، با تو ایمانم معطر شد
تو در من گم شدی ، تا کفری عطر آگین مرا خواندی
تو در پیراهن من راه رفتی ، تنگ شد جانم
تو در ایمان من پنهان شدی ، بی دین مرا خواندی
شبی آدم شدم این گونه در دام تو افتادم
شبی شیطان شدی ، این گونه پاورچین مرا خواندی
نوشته شده در یکشنبه 92/9/17ساعت
5:20 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |