زمزمه های یک شب سی ساله
الف شدم که انار تو زودتر برسد که عشق ـ دار و ندار تو ـ زودتر برسد
به باغ آینهوار تو زودتر برسد
الف شدم که اسیرم کنی و خوش باشم
که پای من به حصار تو زودتر برسد
فقط اشارهای از دور کن همین کافی است
که چشمبسته شکار تو زودتر برسد
ولی چرا الف؟ اسفند ماه خوبی نیست
ب میشوم که بهار تو زودتر برسد
ب میشوم که ب هم مثل خواب میخواهد
به آن دو چشم خمار تو زودتر برسد
ب میشوم که بگریم خب این گناه که نیست
گلاب اگر به مزار تو زودتر برسد
ب داشت قصة اصحاب کهف را میخواند
بلند شد که به غار تو زودتر برسد
ب دوست داشت به دنبالت آنقدر بدود
که لااقل به غبار تو زودتر برسد
ببخش اگر ب بدی کرد اگر ب باعث شد
که دست من به انار تو زودتر برسد
پ میشوم پسر عاشقی که گل نگرفت
مباد خواستگار تو زودتر برسد
پ میشوم که پلنگانه سر بلند کنم
به این امید که دار تو زودتر برسد
پ میشوم که پریشان بایستی دم در
که بلکه نعش سوار تو زودتر برسد
که پیرمردی از آن دور با تنی بی سر
بیاید و به کنار تو زودتر برسد
پ هم شبیه ب تا بوده خواب بوده ببخش
پ پا نشد که به کار تو زودتر برسد
پ پر نداشت پ آنقدرها پرنده نبود
که از تبر به چنار تو زودتر برسد
ت میشوم ته تاریکخانههای جهان
که عکس تیره و تار تو زودتر برسد
ت میشوم که تعجب کنی اگر جز من
مسافری به دیار تو زودتر برسد
ولی تو هر چه دلت خواست باش و کاری کن
عجول نیستم اما بیا و ساعت را
جلو بکش که قرار تو زودتر برسد
ستارهها همه محو تواند و منتظرند
کدامشان به مدار تو زودتر برسد
تو روزهای و تفاوت نمیکند که چقدر
کسی به میز نهار تو زودتر برسد
به این مسافر عاشق فقط اجازه بده
دعا کند که قطار تو زودتر برسد
قالب : پیچک |