زمزمه های یک شب سی ساله
خانهام ابری است
چشمانخود را از تو پنهان میکنم، اما به ناچاری
ای غم! چرا دست از سر منبرنمیداری؟
این خشت بر دریا زده منزل نخواهد شد
ویرانیام حتمی است بااینگونه معماری
تو بال و پَر وامیکُنی تا دوستت دارم
من دست و پا گم میکنمتا دوستم داری
گاهی قشنگ و شاعرانه، ساده میخندی
گاهی صبور و ساکت اما ... مردمآزاری
باری به استقبال تو میآید از دریا
این ماهیان، این شعرها سمت لبتجاری
اینجا هوا خوب و ... سلامت میرساند باد
من خانهام ابری است، آیا بازمیباری؟
نوشته شده در یکشنبه 92/2/29ساعت
4:38 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |