زمزمه های یک شب سی ساله

من از آن سوی حسرتهای باران‌خورده می‌آیم
اشارتهای پاییزانه‌ای دارد سراپایم
چرا تنهایی‌ام را با کسی قسمت کنم امشب؟
که در هر خلوتی آیینه شد محو تماشایم
کسی دیگر برای عشق آوازی نمی‌خواند
پر از تنهایی محض است شبهای غزلهایم
به جز باران، به جز دریا کسی دیگر نمی‌داند
چه رازی خفته در پشت کویریهای آوایم
غزل کم‌کم به پایان می‌رسد؛ اما برای من

 «شراب خانگی» می‌ماند و یاد «اوستایم»


نوشته شده در شنبه 91/2/16ساعت 2:9 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک