زمزمه های یک شب سی ساله
کوچه باغ شعر در آغوش خودش دارد وجود مر مری ات را فقط می ترسم از دریا بگیرد دختری ات را به روی ماسه می بارد غزل پشت غزل بانو به محضی که تکان دادی لباس زر زری ات را تو ذاتا شاعری ومن فقط شاگردتان هستم تو یادم داده ای کم کم زبان مادری ات را و مجنون باز بر می خواست اگر بودی در آن قصه به لیلی یاد می دادی فنون دلبری ات را به دورت حاجی ام خورشید فقط من بی خیالش شو زمین وتیر کیوان وهزارن مشتری ات را مقصر من نبودم نه تویی شیطان شیرین که-- به عطر دردسر آغشته کردی روسری ات را خیال زل زدن هایت به چشمم پیشکش یکوقت ندزدی لاقل از ما نگاه سر سری ات را شرابی نیستم هرگزولی بد مست خواهم کرد مرا دعوت کنی یک شب که رقص بندری ات را.....
قالب : پیچک |