زمزمه های یک شب سی ساله
-طلوع اینک طلوع کن که به سمت تو رو کنم تا کی به بی ستارگی خویش خو کنم امشب وضو بگیر و بیا زیر نور ماه تا لحظه ای ز عاشقی ام گفتگو کنم می خواستم خدا پر و بالی به من دهد امشب بیا برای تو هم آرزو کنم شب هست می شود گل سرخی بیاوری تااز کف تو رایحه ی صبح بو کنم سنگم مخواه من هوس ماه کرده ام بگذار چشمهای تو را جستجو کنم
نوشته شده در دوشنبه 92/2/9ساعت
4:46 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |