زمزمه های یک شب سی ساله

دستم به ماه می رسد امشب، اگر که عشق
دست مرا دوباره بگیرد، مگر که عشق
کاری کند که آینه ها منعکس کنند
تصویر شانه های من و صد تبر، که عشق
خود جار می زند که تو ای آدم غریب!
از سیب ها ی تازه بیاور خبر، که عشق
در قالب قشنگترین قصه های ناب
اعلم می کند مترس از خطر، که عشق
یادت می آید اینکه به ما گفت از نخست
دیوانه باش و عاشق دیوانه تر؟ که عشق
معنی نمی دهد مگر از این جهان گنگ
یک راه تازه رسم کنی تا به در که عشق

 


نوشته شده در یکشنبه 92/1/18ساعت 7:1 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک