زمزمه های یک شب سی ساله

 

زیرهجوم اینهمه آوار درد و غم

امشب دلم هوای تو کرده است بد رقم

می دانم سکوت دلم غافلی ولی

با هر درنگ سوی در خانه می دوم

اینجا میان آهن و سیمان و دود و سنگ

دنبال چشمهای زمین خورده ی توام

دیشب هوای شرجی گلشهر زد سرم

رفتم کنار ساحل آرام و بعد هم

یک چای داغ جای شما سبز بد نبود

زیر و بم صدای بنان  لی لی بلم

یک ناکهان سرخ مرا تا کویر برد

تش باد  طبل حادثه را کوفت دم به دم

نالید مادری و زمین لرزه اش گرفت:

بم بم ببم ببم ب ب بم بم ببم ببم

من اعتراف می کنم عاشق نبوده ام

اینسان غریب کی ز غمت مویه کرده ام

از گرمگاه مدرسه باری نیامدم

مثل همین جماعت بی درد محترم

تا در پتوی بی سر و ته خاکتان کنم

تا مرگ را دو دمدمه تلقین تان دهم

آدم نه یک سگم به تب گرم آشتی

از مرزهای آبی باران گذشته ام

تا در زمین مرده تو را جستجو کنم

تا از زمین مرده تنت را نفس کشم

من اعتراف می کنم عاشق نبوده ام

اینسان غریب کی زغمت زوزه کرده ام

***

من پاره پاره می نهم این زخم در دلم

من تکه تکه می نهم این خانه روی هم

می سازمت دوباره اگر باورم کنی

می سازیم دوباره اگر باورت کنم

 


نوشته شده در دوشنبه 92/1/12ساعت 9:56 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک