زمزمه های یک شب سی ساله

بغض بارون

چطور عادت کنم به دوری از تو؟؟؟

مگه میشه که از عشق تو دل کند؟

نگو تقدیره...برگرد

دلت می گیره...برگرد

وجود عاشق من،

واست میمیره برگرد...


بغل کن اضطراب لحظه هامو
بغل کن بی تو آرامش ندارم
نمی دونی چه ترسی داره دوریت
نمی دونی چه سخته روزگارم
من از بس که دلم تنگه بریدم
یه عالم درد سنگین تو سینم

من اینجا تا دلت بخواد تنهام


من اینجا تا دلت بخواد غمگینم

نگو تقدیره برگرد دلت می گیره برگرد


وجود عاشق من واست می میره برگرد

سکوت و انتظارو بغض و بارون


نه عطری نه نگاهی نه یه لبخند


چطورعادت کنم به دوری از تو


مگه می شه که از عشق تو دل کند


نگو تقدیره برگرد دلت می گیره برگرد


وجود عاشق من واست می میره برگرد


نوشته شده در جمعه 91/2/8ساعت 3:0 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک