زمزمه های یک شب سی ساله

نوازش


منو حالا نوازش کن ، که این فرصت نره از دست

شاید این آخرین باره ، که این احساس زیبا هست

منو حالا نوازش کن ، همین حالا که تب کردم

اگه لمسم کنی شاید ، به دنیای تو برگردم

هنوزم میشه عاشق بود ، تو باشی کار سختی نیست

بدون مرز با من باش ، اگر چه دیگه وقتی نیست

نبینم این دم آخر، تو چشمات غصه میشینه

همه اشکاتو میبوسم ، میدونم قسمتم اینه

تو از چشمای من خوندی ، که از این زندگی خستم

کنارت اونقدر آرومم ، که از مرگ هم نمیترسم

تنم سرده ولی انگار ، تو دستای تو آتیشه

خودت پلکامو میبندی و این قصه تموم میشه

هنوزم میشه عاشق بود ، تو باشی کار سختی نیست

بدون مرز با من باش ، اگر چه دیگه وقتی نیست

نبینم این دم آخر، تو چشمات غصه میشینه

همه اشکاتو میبوسم ، میدونم قسمتم اینه


نوشته شده در سه شنبه 91/2/5ساعت 3:56 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک