زمزمه های یک شب سی ساله
لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
دلت می آید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری
نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیا ری
چه می پرسی ضمیر شعر هایم کیست آن من
مبا دا لحظه ای حتی مرا اینگونه پنداری
چه زیبا می شود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ای معما پرده پر داری
نوشته شده در دوشنبه 91/10/11ساعت
6:48 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( بدون )
قالب : پیچک |