زمزمه های یک شب سی ساله

من اتفاقی دیگرم دردی عجیبم 

با معنی دنیایتان خیلی غریبم


بیزارم از دلخوشکنک هایی که دارید 

از این تب و تاب شماها بی نصیبم


شاید حسادت می کنم با دلخوشی تان 

شاید خودم را گاهگاهی می فریبم


حتی به خود شک می کنم شاید نباشم 

یعنی منم از ریشه تکرار سیبم


آن گاه چشمی سرد می آید کنارم 

دستی به پشتم می زند من روی شیبم


نه نه نمی خواهم که دستم را بگیرید

وقتی که با تنهایی خود هم غریبم 


نوشته شده در شنبه 91/9/11ساعت 3:34 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک