زمزمه های یک شب سی ساله

 

. . .

عاشقانه

تا تو عاشقانه بودی شب من سحر نمی خواست

به ستاره دل نمی بست از تو بیشتر نمی خواست

تا تو عاشقانه بودی شاعرانه بود بودن

قهر بود غصه با تو دور بود گریه از من

تا تو عاشقانه بودی واژه باغی از ترانه

قصه قصه یه رنگی شعر شعر عاشقانه

من به دنبال تو بودم تو به فکر هم زبونی

من تمومه بی قراری تو تمومه مهربونی

تو به اشک اجازه دادی توی چشم من بشینه

تا غرورمو شکستم گفتی عاشقی همینه

گفتی اما دل ندادی گفتی اما دل نبستی

گفتی عاشقت نبودم ساده بودی که شکستی

ساده بودم مثه آینه تا تو عاشقانه بودی

فقط از تو می نوشتم تا تو شاعرانه بودی

تا تو عاشقانه بودی


نوشته شده در سه شنبه 91/2/5ساعت 3:30 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک