زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

-غریبه

با گامهای بی صدایت ای غریبه

رفتی ولی کو رد پایت غریبه

 

جا مانده ای در خاطرات تلخ و شیرین

اما چه خالی مانده جایت ای غریبه

 

این چشمها همسایه هایی نا شناسند

کو برق چشم آشنایی غریبه

.

دیگر کسی قلب مرا هرگز نلرزاند

بعد از ظهور چشمهایت ای غریبه

 

دیر آمدی و زود رفتی و نگفتم

صد درد دل دارم برایت ای غریبه

 

فرصت نشد تا اسم و رسمت را بپرسم

از آن نگاه با صفایت ای غریبه

 

تو عشق گمنام تمام قرنهایی

می خوانم عمری در هوایت ای غریبه

 

 

 

 

-عریانی عشق است تن پوش غزلهایم

آنقدر خواندم از تو در گوش غزلهایم

 

 

خون تو جریان دارد اینک در رگ هر بیت

تا شعله ور شد بغض خا موش غزلهایم

 

 

شاعر نبودم شعر را چشم تو یادم داد

هرگز نخواهی شد فراموش غزلهایم

 

زیبا اگر می بینی ام باور کن ای زیبا

عریانی عشق است تن پوش غزلهایم

 

رستم دوباره زنده شد بیدار شو سهراب

تا جان دهیم امشب در آغوش غزلهایم

 

افتاده ام روی زبان مردم شهرم

از بس که خواندم از تو در گوش غزلهایم

 

آری تویی خون سیاووش غزلهایم


نوشته شده در جمعه 91/7/7ساعت 6:7 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک