زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

 

-مهمان سر زده

شبانه کیست که بی انتظار در زده است

درست حدس زدی اوست عشق آمده است

چقدر گفتمت اینقدر راه دور مرو

که او کنار همین کوچه باغ و دهکده است

چقدر گفتمت اینقدر راه دور مرو

که او کنار همین کوچه باغ و دهکده است

چقدر گفتمت از یاسها سراغ مگیر

که این نسیم پر از عطرهای گمشده است

همین پریشب خواب فرشته ای دیدم

که راهی این پسکوچه های جن زده است

اجاقی از دلت و چلچراغی از چشمت

بیافرین که شب واپسین غمکده است

چقدر حرف زدم آه پاک یادم رفت

بدون شک او در انتظار یخ زدن است

برهنه پا سوی در می شتابم اما آه

فقط شب و طپشی گنگ ....بس که در زده است

صدا ز در نه ز قلب شکسته ی ما بود

که حال خانه ی این میهمان سر زده است

 

 


نوشته شده در سه شنبه 91/6/14ساعت 7:50 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک