زمزمه های یک شب سی ساله

مصطفی جوادی

به گوش شب بخوان امشب تمام ماجرایم را
بخوان تا بشنود مرغ شبانگاهی صدایم را


من از یک راه بی‌‌برگشت، از یک شهر می‌آیم
که گم کردم درون کوچه‌هایش رد‌ّ پایم را


مرا بیرون ببر از این خیابانهای طولانی
که دلتنگم کنار چشمه‌های روستایم را


بیا تا زود بگریزیم کز این شهر دلگیرم
فقط آهسته‌تر تا من بپوشم گیوه‌هایم را


برایم نی بزن چوپان! که شب سنگین و یلدایی‌ست
بزن تا لحظه‌ای پیدا کنم دردآشنایم را


مپرس از من چرا بر روستایت باز می‌گردی
بیا در راه می‌گویم برایت ماجرایم را


نوشته شده در پنج شنبه 91/6/9ساعت 6:11 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک