زمزمه های یک شب سی ساله
مامان بانو شبیه منقلی هستم درونم شعله های تب نمیدانم چه تقدیریست بر پیشانی این لب عروسیه مامان بانو ولی تالارشون گوره هوا سرده صدای ضجه ی بارون میاد بیرون تو مغزم مورچه ها با هم شرو کردن به را رفتن برای استخونام در گذاشتن رو به هم بازن عجب باهوشه این مورچه پیانو ساخته از دنده داره از مرز سنگ قبر بیرون میزنه دودش ... که!راستی تو کدومی ؟ سیب یا حوای افسرده کدوم آدم کدوم حوا؟ فریب مار و سیب بسه
که با هر شعله میرقصند مار و افعی و عقرب
که دارم غصه های خورده را قی میکنم هر شب
مامان بانو اسیر چنگ چشماتم چرا ماتن
دو تا نیلوفر آبی که تو تالاب پلکاتن
منم دامادشو رختم کفن با عطر کافوره
درو وا کن بذار بارون بیاد تو سردشه بارون
زمین داغه یکی زیر زمینو کم کنه لطفا
گمونم مورچه ها از استخونام برج میسازن
برای سیم گیتارش رگای قلبمو کنده
الان میریزن اینجا من با وحشت میگم این بودش ...
یا زالو بودی انداختم تو این رگهای خون مرده
بوی کافور و الرحمن میدم امن یجیب بسه
مامان بانو حواست هس؟ زمستون رگ به رگ میشه
صدای وق وق تحویل ساله سال سگ میشه
سر جدت سر خاکم دیگه هفت سین نچین بسه
دیگه سرسام گرفتم تو یه سفره چند تا سین بسه ؟
تو گوشم دنگ دنگ ساعت دیوار میپیچه
به جون هر دومون حس میکنم دیوار میپیچه
داره از لا به لای آجرا گل میزنه بیرون
یه جفت چشم از دل تیر آهنا زل میزنه بیرون
ببین آئینه رو با تنگ ماهی لب به لب کرده
داره هذیون نشون میده مامان آئینه تب کرده
صدای قل قل از تنگ بلوره عشق نامرده
دمای آب بالا اومده ماهی رو قی کرده
مامان بانو کسی اشکای ماهی رو نمیبینه
سیاهی میره چشماش و سیاهی رو نمیبینه
دلش خونه چشاش تنگ بلوره ماهی قرمز
رو پولکهاش تماما جای توره ماهی قرمز
قالب : پیچک |