زمزمه های یک شب سی ساله

نجیب مثل نگاهش بلند مثل تمنا
گلی شکفته و در دل نشسته یکه و تنها


شبیه لحضه ی نابی که در کشاکش طوفان
صدف گهر بنشاند به چشم ساحل دریا


شبیه خلوت یوشی که در غیاب صفورا
به ناگهان بنشاند فسانه در دل نیما


شبیه هرچه بگویم شبیه هرچه بخوانی
شبیه قصه ی مجنون شبیه حرمت لیلا


تمام وجه شباهت درست بود به جز آن
دوباره دیدن رویش همیشه وعده ی فردا


نوشته شده در پنج شنبه 91/5/19ساعت 8:6 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک