زمزمه های یک شب سی ساله
فاطمه ی پور حسین:
سلام ای صبح باران های فروردین بعد از این
که جاری می شوی در فرصت شیرین بعد از این
زمین از خواهش بی انتهای سیب سر شار است
شکوفا شو شبی ای باغ عطرآگین بعد از این
شکوفا شو که تلخ است این چنین بی برگ و بر ماندن
کنار حسرت آن چشمه ی نوشین بعد از این
تو می دانی چه تنگ ست آسمان بی فرصت چشمت
تجلی کن هلا چشم حقیقت بین بعد از این
سکوت باغ را از عطر حوّل حالنا پر کن
تو را چشم انتظاریم ای بهار آیین بعد از این
*
نگاه مهربانش را مگیر از ما خداوندا
مبادا بی اجابت ماند این آمین بعد از این....
نوشته شده در پنج شنبه 91/5/19ساعت
8:2 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |