زمزمه های یک شب سی ساله

از آن شبی که به دل راز عشق حک کردی
مرا دچار همین درد مشترک کردی .


و با نگاه صمیمی خویش ای زیبا ؛‌
بلور خاطر من را پر از تر ک کردی .


به یک اشاره خود گوش خسته دل را ،
دوباره تشنه آواز نی لبک کردی .


چه سرنوشت عجیبی که بعد از این همه وقت ،
به ساده بودن قلبم دوباره شک کردی .


غروب بود که ناگه جدا شدی از من ،
و زخمهای دلم را پر از نمک کردی .


دوباره شعر قشنگی شده است میدانم :
تو در سرودن شعرم به من کمک کردی


نوشته شده در پنج شنبه 91/5/19ساعت 8:1 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( بدون )

قالب : پیچک