زمزمه های یک شب سی ساله
ل ل به لب نیامده لیلا هنوز هم یک سر سکوت می وزد اینجا هنوز هم نوحی دگر نیامده طوفان بیاورد ناشسته مانده صورت دنیا هنوز هم من با توام تو با من و با هم غریبه ایم دنیا ندیده لنگه ما را هنوز هم من بغض های خیس خودم را فروختم تو نه نگاه خشک خودت را هنوز هم...... از بوسه های شانه پرستم فراری اند آن شانه های باب تماشا هنوز هم من هرچه دار و هرچه ندارم برای تو لب باز کن به من بگو آیا هنوز هم .... حتی غزل گلوی خودش را بریده است اما به لب نیامده لیلا هنوز هم
نوشته شده در دوشنبه 91/5/16ساعت
3:42 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |