زمزمه های یک شب سی ساله
دوباره به این خیمه تک می زنی
به زخم دل من نمک می زنی
کبوتر شدم سنگ انداختی
بلور دلم را ترک می زنی
سپید است چشمانم از انتظار
و تو در نگاهم کپک می زنی
چو گرگان به جان من افتاده اند
تو چوپان بد نی لبک می زنی ؟!
***
برو !! ... با خودم درد دل می کنم
نوشته شده در شنبه 91/5/7ساعت
2:30 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |