زمزمه های یک شب سی ساله

راضیه جمشیدی:

 


حرفی بزن بشکوه زن، ای داغ مانا
شرحی بده ماه کبود صورتت را


بانوی آب و روشنی سرخ همیشه
در باور مرد غریبستان طه


باز از میان چار گل تشییع می شد
خورشیدی از خون و خزان بر دوش مولا


ای دست تو مشکل گشا در هم تنیده
در انتظار مردی از جمعه شب ما


بانو! مرا یک جرعه از نامت بنوشان
جاری کن این جوی عطش را، روح دریا


نوشته شده در شنبه 91/5/7ساعت 2:27 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک