زمزمه های یک شب سی ساله
حسین جعفر زاد: سرمشقهای آب ، بابا یادمان رفت
رسم نوشتن با قلمها یادمان رفت
گل کردن لبخندهای همکلاسی ؛
با یک نگاه ساده حتی یادمان رفت،
ترس از معلم ، حل تمرین پای تخته،
آن زنگهای بی کلک را یادمان رفت...
راه فرار از مشقهای توی خانه ؛
ای وای ننوشتیم آقا ، یادمان رفت،
آن روزها را آنقدر شوخی گرفتیم؛
جدیت "تصمیم کبری" یادمان رفت،
شعر"خدای مهربان" را حفظ کردیم،
یادش به خیر اما خدا را یادمان رفت،
در گوشمان خواندند رسم آدمیت،
آن حرفها را زود اما یادمان رفت...
فردا چکاره میشوی ؟ موضوع انشاء،
ساده نوشتیم آنقدر تا یادمان رفت؛
دیروز تکلیف ، آب ،بابا بود و خط خورد؛
تکلیف فردا ، نان و بابا ، یادمان رفت...
نوشته شده در جمعه 91/5/6ساعت
5:31 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |