زمزمه های یک شب سی ساله

بشیر جاویدی:

گفتی کجایی استی و گفتم دهاتی ام
با آب و خاک رنگ علفهاش قاطی ام


از کوچه های تنگ گلی ،آسمان صاف
از عطر سبز گندم سبز فلاتی ام


با یک دل اتو زده از التهاب رنج
در بهترین فضای قشنگ حیاتیم


ای نازنین ترین نشنیدی که گفتمت
از چاههای خشکم و درد قناتیم


با خنده های تازه ای از بوسه های نو
گفتی که عاشق تو نگاه دهاتیم


نوشته شده در جمعه 91/5/6ساعت 5:30 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک